جدول جو
جدول جو

معنی ازق - جستجوی لغت در جدول جو

ازق
(چَ)
تنگ شدن، چنانکه سینه: ازق صدره، لذیذتر. (غیاث اللغات) ، روشن تر. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
ازق
(اَ زَ)
تنگی. (منتهی الارب). ضیق
لغت نامه دهخدا
ازق
تنگی، تنگ گردیدن، تنگ کردن
تصویری از ازق
تصویر ازق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افق
تصویر افق
(دخترانه)
خطی که در محل تقاطع زمین و آسمان به نظر می رسد
فرهنگ نامهای ایرانی
قضائی است در سنجاق فزان از ولایت طرابلس غرب، و در جهت غربی لوا واقع شده، سکنه آن از اقوام بربریه موسوم به توارق اند و زبانی مخصوص دارند و بعربی نیز تکلم کنند. اراضی آن خشک و ریگزار است و فقط در بعض وادیها درختان سرو و زیتون دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در کتاب مقدس (سفر داوران 1: 4) ذکر آن آمده و گوید که قوم خدا در آنجا بر کنعانیان دست یافته پادشاه ایشان را اسیر کردند. (از قاموس کتاب مقدس ص 159) ، بمجاز، منصرف شدن از کار یا فکری:
ز کین پدر چند باشی بدرد
بمهر اندرآی و ز کین بازگرد.
فردوسی.
باز کی گردد از تو خشم خدای
به حشم یا به حاجبان و ستور.
ناصرخسرو.
هر که طلبکار اوست روی نتابد ز تیغ
و آنکه هوادار اوست بازنگردد بتیر.
سعدی (بدایع).
گر چه دانم که بوصلت نرسم بازنگردم
تا درین راه بمیرم که طلبکار تو باشم.
سعدی (طیبات).
، راجع شدن. عاید شدن. مربوط بودن. ارتباط داشتن:
(چودیدند و رفتند کارآگهان
بنزدیک بیدار شاه جهان)
که تاراج کردند انبار شاه
بمزدک همی بازگردد گناه.
فردوسی.
خواجه خلیفت ماست در هر چه به مصلحت بازگردد. (تاریخ بیهقی). چنان باید که هر چه اجابت کنی غضاضتی بجای ملک بازنگردد. (تاریخ بیهقی)، انعطاف. (منتهی الارب)، انقلاب. (ترجمان القرآن).
- از گناه بازگردیدن، تائب شدن. توبه کردن: و بنی اسرائیل را گفتند هلاکت شمابدست وی است خواهد آمد از گناه بازگردید. (قصص الانبیاء ص 179).
- باز گردیدن از کاری، تعرقب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نعت فاعلی از بری، تراشندۀ تیر، (اقرب الموارد)، تراشنده، (ناظم الاطباء) :
مواظب الخمس لا وقاتها
منقطع فی خدمهالباری،
صفت قلم است و از خمس صلوات خمس مراد نیست بلکه پنج انگشت را خواهد و از باری خدای تعالی را نخواسته بلکه تراشندۀ قلم را اراده کرده است، تیرتراش، (ناظم الاطباء) : واعطیت القوس باریها، داده ای کمان رابه کسی که میداند طریق استعمال آن را، در وقتی گویند که کار را به اهلش رجوع کرده باشند، (ناظم الاطباء)، راه، طریق، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ زِقْ قَ)
جمع واژۀ زقاق
لغت نامه دهخدا
زفتی، تنگاندن تنگ کردن، تیز دادن، پیچیدن، افشردن دسته گروه، گروه مرغان، پالان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الق
تصویر الق
درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشق
تصویر اشق
دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازت
تصویر ازت
گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازج
تصویر ازج
ساختمان دراز سغ بی ادب، شوخ، ابروی کشیده، شترلنگ دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدق
تصویر ازدق
راست تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازر
تصویر ازر
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
کبود نیلی، کبودچشم زاغ چشم سبز چشم، نابینا کور، از ویژه نام ها، بازشکاری، دشمن آشکار کبود نیلگون، کبود چشم زاغ چشم سبز چشم کسی که سیاهی چشم او مایل به کبودی یا سبزی یا زردی باشد، نابینا کور اعمی، آسمان سپهر، دنیا، خط چهارم از هفت خط جام جم و جام باده. یا جامه ازرق. جامه صوفیان که برنگ کبود بود. یا چرخ ازرق. آسمان سپهر یا خرقه ازرق. جامه صوفیان یا گل ازرق. گل کبود نیلوفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازط
تصویر ازط
کج زنخ، کوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگ
تصویر ازگ
شاخه های کوچک که بر تنه شاخه های بزرگ میروید ترکه شاخ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازو
تصویر ازو
مخفف از او
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارق
تصویر ارق
بیخواب، بیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادق
تصویر ادق
باریک تر دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلق خوی ها. یا اخق معنوی. طبیعت باطنی سرشت درونی. یا (علم) اخق یا تهذیب اخق یا تهذیب نفس یکی از شعب حکمت عملی است و آن دانش بد و نیک خویها و تدبیر انسان است برای نفس خود یا یک تن خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر به سزاتر سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازق
تصویر تازق
تنگ شدن سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خازق
تصویر خازق
آماجین به آماج رسیده، سر نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازقه
تصویر ازقه
جمع زقاق، کوچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امق
تصویر امق
کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ازم
تصویر ازم
پرهیز، خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افق
تصویر افق
دوردست، کران، فراس، کرانه
فرهنگ واژه فارسی سره