جدول جو
جدول جو

معنی ازفل - جستجوی لغت در جدول جو

ازفل(اَ فَ)
خشم. تیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ازفل
خشم و تیزی
تصویری از ازفل
تصویر ازفل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازل
تصویر ازل
آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا
زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازگل
تصویر ازگل
بی تربیت، احمق و خشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفل
تصویر اسفل
پایین تر، پست تر، زیرتر، سفلیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازفچ
تصویر ازفچ
عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک، جلبوب
فرهنگ فارسی عمید
دور کردن. ازاله
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
آنکه نیکو نتواند جامه پوشید. (منتهی الأرب). آنکه جامه را نیکو پوشیدن نتواند.
لغت نامه دهخدا
(اَ فا)
سرعت.
لغت نامه دهخدا
(اَ گِ)
ازگیل. و در لاهیجان، کلاردشت و گرگان بنام کنوس، کنس، کندز، و در کتول باسم کندس نامیده میشود. و رجوع به ازگیل شود
لغت نامه دهخدا
(اُ گُ)
یکی از قرای شمیران واقع در مشرق درّۀ دارآباد، ازلرد دوم، پادشاه انگلستان (978- 1016 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
آواز. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء) (برهان) (جهانگیری). خروش. آوا.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سخت. ج، ازل
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
نام مدینۀ صنعا. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آنکه میان هر دو ران وی دوری بود. (منتهی الارب). آنکه رانهایش از یکدیگر دور بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نعت تفضیلی از سافل. زیرتر. (غیاث). بزیرتر. پست تر. (غیاث). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث). مقابل اعلی. ج، اسفلون (مهذب الاسماء) ، اسافل.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
خویله. (مهذب الاسماء) ، عکس چیزی در آب و آیینه و غیره انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
طفیلی تر.
- امثال:
اطفل من ذباب.
اطفل من شیب علی الشباب.
اطفل من لیل علی نهار، ناچیز گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هدر کردن و باطل ساختن چیزی. (از متن اللغه) ، باطل شدن خون دشمن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج). باطل کردن خون دشمن. (ناظم الاطباء). و گویند: ذهب دمه طلفاً و طلفاً و طلیفاً، ای هدر باطلاً. و ظاء هم لغتی است در این معنی. (از متن اللغه). رجوع به ظلف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه، گرمسیر و مالاریائی. سکنه 224 تن. آب آنجا از چشمه. محصول آن غلات، برنج، خرما، مرکبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
گوستاو. مهندس فرانسوی (1832- 1923 میلادی). وی آثار متعدد فلزی و برج معروف به ’برج ایفل’ پاریس را ساخته است. برج ایفل، به ارتفاع 300 متر که در شان دمارس پاریس به سال 1889م. توسط مهندس ایفل بنا شده و اکنون برای فرستندۀ تلویزیون از آن استفاده میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
جمع واژۀ قفل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قفل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ لَ)
گروه. جماعت. همه. اجفله: جاؤا ازفلهو بازفلتهم، ای بجماعتهم و عامتهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَلْ لَ)
سبکی عقل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ لا)
جماعت از هر چیزی. (منتهی الارب). اجفلی ̍
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
اسب بزرگ پهلو. ج، زفر. (منتهی الارب) ، آگاه گردانیدن. (منتهی الارب). بیاگاهانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، گمان بردن یا گمان قوی بردن، بگمان گفتن و راست برآمدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفل
تصویر اقفل
جمع قفل، کوپله ها کلان ها کلون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفل
تصویر اسفل
پست وپائین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازفی
تصویر ازفی
شتاب و شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگل
تصویر ازگل
ازگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفل
تصویر اسفل
((اَ فَ))
پایین تر، زیرتر، مقعد، دبر، مفرد اسافل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازل
تصویر ازل
((اَ زَ))
زمان بی ابتداء
فرهنگ فارسی معین
بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر
متضاد: اعلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسلف
فرهنگ گویش مازندرانی
خیش، گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی