جدول جو
جدول جو

معنی ازرنقاف - جستجوی لغت در جدول جو

ازرنقاف
(نَ / نِ)
شتافتن. (منتهی الارب). بشتافتن، مرغی که پر ندارد. (مهذب الاسماء) ، موی تنک و پریشان، جای کم علف. (منتهی الارب). زمین اندک گیاه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِنَ / نِ نِ)
بشتاب گریختن از سختی. (منتهی الارب) ، علف جای. ج، ادارین
لغت نامه دهخدا
(نَ /نِ خوا / خا)
ازرقاق. رجوع به ازرقاق شود، ریختن آب و مانند آن، دانه دادن مرغ بچه را. (منتهی الارب) ، خون بیرون جهانیدن زخم و ضرب از جراحت. (از منتهی الارب). انداختن طعنه خون را. (تاج المصادر بیهقی) ، شیر دادن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. کوهستانی و معتدل است. آب آن از قنات و چشمه و در بهار از رود محلی و محصول آنجاغلات و شغل اهالی زراعت، قالی، گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بانگ برآمدن از انگشتان، روشن کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) ، روشن شدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تابان شدن. درخشان شدن. بسیار روشن شدن. (ناظم الاطباء) ، مشتعل کردن. شعله ور ساختن. (یادداشت دهخدا) ، زدودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به افروختن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
ازریقاق. کبود شدن چشم. (منتهی الارب). کبودچشم شدن. گربه چشم شدن. (زوزنی) ، ترنجیده شدن و گرفته شدن، منقطع شدن گمیز و بازایستادن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
بدست گرفتن چیزی را.
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ)
لرزه گرفتن از سرما. (منتهی الأرب). لرزه گرفتن کسی را. (مجهولاً مستعمل است)
لغت نامه دهخدا
(کَ /کِ رَ / رِ)
بشتافتن. شتافتن. (منتهی الارب) : ارنف الرجل.
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
زرّافه خریدن، قسی. سنگدل
لغت نامه دهخدا
تصویری از افرنقاح
تصویر افرنقاح
رویگردانی دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازرقاق
تصویر ازرقاق
کبود شدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار