جدول جو
جدول جو

معنی ازراء - جستجوی لغت در جدول جو

ازراء(فَ)
خشم گرفتن بر: ازری علیه.
لغت نامه دهخدا
ازراء
خشم گرفتن، سرزنش کردن، آک کردن (اک عیب)، خوار داشتن
تصویری از ازراء
تصویر ازراء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
زن بسیارفرزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزراء
تصویر بزراء
بسیار فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزراء
تصویر وزراء
جمع وزیر، از ریشه پارسی وچیران وزیران جمع وزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزراء
تصویر خزراء
مونث اخزر. زن تنگ چشم، زنی که بگوشه چشم نگاه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهراء
تصویر اهراء
وا رفتن از پختن، مردن از سرما
فرهنگ لغت هوشیار
سلاک دادن خانه، سلاک دادن ستور (سلاک کرایه)، دیر کردن، سخن به درازا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مجبور کردن، میان دو شخص اختلاف انداختن، بر آغالیدن تحریک کردن، بر انگیختن، آغالش انگیزش. یا اغراء بجهل. بجهل کشانیدن آغالش بنادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افراء
تصویر افراء
اصلاح کردن، امر به اصلاح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قرء، پساوند ها خوانا کردن، خواندن آموختن، دشتان شدن، پاکدشتانی (دشتان حیض)، درود رساندن خوانا کردن خوانا گردانیدن خواندن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراء
تصویر اعراء
جمع عرو، کرانه ها، ناکوشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضراء
تصویر اضراء
بر انگیختن برآغالانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازداء
تصویر ازداء
دهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهاء
تصویر ازهاء
رنگ گرفتن غوره خرما، نازکردن
فرهنگ لغت هوشیار
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثراء
تصویر اثراء
ثروتمند ومالدار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراء
تصویر ازدراء
کوچک داشت خرد شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذراء
تصویر اذراء
وا داشتن، اشک ریزی، خاک انگیزی، آزمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازباء
تصویر ازباء
بارکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاء
تصویر ارزاء
جمع رزء، سوک ها، موژها، مصیبتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازکاء
تصویر ازکاء
گوالیدن (نموکردن)، پاکیزه گردانیدن، هده ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازرام
تصویر ازرام
بریدن باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازراع
تصویر ازراع
فراز شدن زراعت، قدرت یافتن مردم به زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازرار
تصویر ازرار
جمع زر، گویک های گریبان گویک گوی کوچک تکمه دار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیک ستایی، درانگبین پروردن، گزافگویی نیک ستودن کسی را مبالغه کردن در مدح کسی، تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراء
تصویر ابراء
((اِ))
بیزار کردن، بری کردن، شفا دادن، صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش، رهانیدن، تراشیدن قلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجراء
تصویر اجراء
((اِ))
انجام دادن کار، به اجراء گذاشتن حکم صادر شده، مستمری و حقوق مقرر کردن برای کسی، وظیفه، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراء
تصویر اسراء
((اُ سَ))
جمع اسیر، اسیران، گرفتاران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراء
تصویر اسراء
((اِ))
در شب سیر کردن، به سیر درآوردن کسی در شب، معراج پیامبر اکرم (ص)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقراء
تصویر اقراء
((اِ))
خواندن، خواندن را یاد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراء
تصویر اطراء
نیک ستودن کسی را، تازه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امراء
تصویر امراء
((اُ مَ))
جمع امیر، فرماندهان، امیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجراء
تصویر اجراء
کار بستن، انجام دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابراء
تصویر ابراء
بیزاری جویی، پاک گردانی، پاوش
فرهنگ واژه فارسی سره