جدول جو
جدول جو

معنی ازدهاد - جستجوی لغت در جدول جو

ازدهاد(پَ)
کم شمردن. (منتهی الارب). اندک شمردن عطا. (تاج المصادر بیهقی) : فلان یزدهد عطاء فلان، ای یعده زهیداً، ای قلیلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ازدهاد
کوچک انگاشتن که شمردن
تصویری از ازدهاد
تصویر ازدهاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازدیاد
تصویر ازدیاد
زیاد شدن، افزون شدن، افزونی، افزایش
فرهنگ فارسی عمید
درخشیدن. روشن گردیدن: ازدهر الوجه. (منتهی الارب). ازدهر السراج، تلألأ و اضاء. (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
فروبردن لقمه و جز آن را بگلو. (از منتهی الارب). بگلو فروبردن. (غیاث اللغات). فروخوردن. ابتلاع. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گَ شِ)
اندازه کردن. (منتهی الارب). اندازه گرفتن چیزی را.
لغت نامه دهخدا
افزون کردن. (تاج المصادر بیهقی). زیاده کردن. فزایش. افزایش. افزودن. فزودن.
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
برگشتن. میل کردن. روی برگردانیدن.
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ)
برداشتن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کبر و ناز کردن. تکبر کردن. (منتهی الارب) ، افزون شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). زیاده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- ازدیاد ترشح، افزونی ترابیدن.
- ازدیاد ترشح شیر، بسیاری ترابیدن شیر.
- ازدیاد تنمیه، فزونی بالش و گوالش.
- ازدیاد تنمیۀ بافتۀ زنبوری، بیماری ای است در چشم.
- ازدیاد تنمیۀ غدۀوزی، بزرگ شدن پرستات.
- ازدیاد خون حیض، کثرهالطمث.
- ازدیاد قوت، فزونی غیرعادی نیرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازدفار
تصویر ازدفار
به شوی فرستادن دختر به خانه شوی فرستادن، بار بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدعاب
تصویر ازدعاب
گرانباری، راندن دور کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدران
تصویر ازدران
هر دو شانه: شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراع
تصویر ازدراع
کشت تخم افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدلاف
تصویر ازدلاف
پیشی گرفتن پیش افتادن، پراکندیدن، نزدیکی جستن نزدیک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدرار
تصویر ازدرار
فرو خوردن به گلو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراء
تصویر ازدراء
کوچک داشت خرد شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
انبوهی کردن، تزاحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحاف
تصویر ازدحاف
به سوی کسی رفتن گرایش چمیدن گام سنگین برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدجار
تصویر ازدجار
بازداشتن، بازایستادن، شکنجه دادن سگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدقام
تصویر ازدقام
به گلو فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاد
تصویر اجتهاد
تجاهد، جهد کردن، کوشیدن، کوشش، سعی
فرهنگ لغت هوشیار
یکباره برداشتن ازدواج جفت جویی زناشویی شوهر کردن زن گرفتن پیوند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدواج
تصویر ازدواج
جفت گرفتن، زن گرفتن، شوهر کردن، زناشوئی، پیوند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدوار
تصویر ازدوار
زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیال
تصویر ازدیال
دورکردن از جایی دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهاد
تصویر ازهاد
اندازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهاء
تصویر ازدهاء
سبک داشت دست کم گرفتن آسان گرفتن وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
شادمان شدن به چیزی، گردآوردن چیزی، در دل داشتن چیزی را، درخشیدن روی روشن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهان
تصویر ازدهان
شتاب در رفتن، به زور تو رفتن، گزافه گفتن، درستگویی، دشمنی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیاد
تصویر ازدیاد
افزایش یافتن، زیاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدباء
تصویر ازدباء
بارکردن از پس راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیاد
تصویر ازدیاد
((اِ))
زیاد کردن، افزودن، افزون شدن
فرهنگ فارسی معین
اضافه، افزایش، افزودن، تزاید، تکثیر
متضاد: کاهش، نقصان
فرهنگ واژه مترادف متضاد