جدول جو
جدول جو

معنی ازدمام - جستجوی لغت در جدول جو

ازدمام(سَ)
تکبر نمودن. (منتهی الارب). تکبر کردن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
هم فشار آوردن جمعیت و هنگامه برپا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ کَ / کِ)
فروخوردن. (منتهی الارب). فروبردن بگلو و فروخوردن. (آنندراج). فرودآوریدن
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
نام شهریست بمغرب و یاقوت گوید من در آن شاک باشم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ فُ)
زشت آوردن از سخن و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ خَ)
انبوهی کردن بر. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زحام. زحمت. تزاحم. (مجمل اللغه). مزاحمت. بک. مک. هجوم و انبوهی کردن. (مؤید الفضلاء) : که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکنند. (گلستان) ، شتاب گرفتن. بشتاب ربودن، فروبردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
ازدخام حمل، برداشتن بار را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نِ)
از حلق فروبردن (چنانکه لقمه را) . (منتهی الارب). ابتلاع. بحلق فروبردن
لغت نامه دهخدا
ازدلام انف، از بیخ بریدن بینی.
لغت نامه دهخدا
برداشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). برداشتن چیزی یا برداشتن چیزی یکبار. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازدوار
تصویر ازدوار
زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدرار
تصویر ازدرار
فرو خوردن به گلو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراء
تصویر ازدراء
کوچک داشت خرد شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراع
تصویر ازدراع
کشت تخم افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدران
تصویر ازدران
هر دو شانه: شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحاف
تصویر ازدحاف
به سوی کسی رفتن گرایش چمیدن گام سنگین برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدجار
تصویر ازدجار
بازداشتن، بازایستادن، شکنجه دادن سگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدعاب
تصویر ازدعاب
گرانباری، راندن دور کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدفار
تصویر ازدفار
به شوی فرستادن دختر به خانه شوی فرستادن، بار بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدلاف
تصویر ازدلاف
پیشی گرفتن پیش افتادن، پراکندیدن، نزدیکی جستن نزدیک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدواج
تصویر ازدواج
جفت گرفتن، زن گرفتن، شوهر کردن، زناشوئی، پیوند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختمام
تصویر اختمام
چاه روبی، خانه روبی خانه تکانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهاء
تصویر ازدهاء
سبک داشت دست کم گرفتن آسان گرفتن وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهاد
تصویر ازدهاد
کوچک انگاشتن که شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
شادمان شدن به چیزی، گردآوردن چیزی، در دل داشتن چیزی را، درخشیدن روی روشن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهان
تصویر ازدهان
شتاب در رفتن، به زور تو رفتن، گزافه گفتن، درستگویی، دشمنی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیمام
تصویر ارزیمام
جوش و خروش خشم سخت
فرهنگ لغت هوشیار
یکباره برداشتن ازدواج جفت جویی زناشویی شوهر کردن زن گرفتن پیوند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادمام
تصویر ادمام
زشتکاری بدکاری فرزند زشت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
انبوهی کردن، تزاحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدقام
تصویر ازدقام
به گلو فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدباء
تصویر ازدباء
بارکردن از پس راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
((اِ دِ))
انبوه شدن، انبوه جمعیت، مزاحمت، تزاحم، مفرد ازدحامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
انبوهی
فرهنگ واژه فارسی سره
اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه
متضاد: خلوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد