جدول جو
جدول جو

معنی ازدحام - جستجوی لغت در جدول جو

ازدحام
هم فشار آوردن جمعیت و هنگامه برپا کردن
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
فرهنگ فارسی عمید
ازدحام(کُ نَ / نِ خَ)
انبوهی کردن بر. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زحام. زحمت. تزاحم. (مجمل اللغه). مزاحمت. بک. مک. هجوم و انبوهی کردن. (مؤید الفضلاء) : که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکنند. (گلستان) ، شتاب گرفتن. بشتاب ربودن، فروبردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ازدحام
انبوهی کردن، تزاحم
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
فرهنگ لغت هوشیار
ازدحام((اِ دِ))
انبوه شدن، انبوه جمعیت، مزاحمت، تزاحم، مفرد ازدحامات
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
فرهنگ فارسی معین
ازدحام
انبوهی
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
فرهنگ واژه فارسی سره
ازدحام
اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه
متضاد: خلوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ازدلام انف، از بیخ بریدن بینی.
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
ازدخام حمل، برداشتن بار را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
انبوهی کردن. (غیاث اللغات از منتخب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تکبر نمودن. (منتهی الارب). تکبر کردن.
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
رفتن بسوی.... (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ کَ / کِ)
فروخوردن. (منتهی الارب). فروبردن بگلو و فروخوردن. (آنندراج). فرودآوریدن
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نِ)
از حلق فروبردن (چنانکه لقمه را) . (منتهی الارب). ابتلاع. بحلق فروبردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازدواج
تصویر ازدواج
جفت گرفتن، زن گرفتن، شوهر کردن، زناشوئی، پیوند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یکباره برداشتن ازدواج جفت جویی زناشویی شوهر کردن زن گرفتن پیوند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدلاف
تصویر ازدلاف
پیشی گرفتن پیش افتادن، پراکندیدن، نزدیکی جستن نزدیک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدفار
تصویر ازدفار
به شوی فرستادن دختر به خانه شوی فرستادن، بار بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهاء
تصویر ازدهاء
سبک داشت دست کم گرفتن آسان گرفتن وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدعاب
تصویر ازدعاب
گرانباری، راندن دور کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدران
تصویر ازدران
هر دو شانه: شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراع
تصویر ازدراع
کشت تخم افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدرار
تصویر ازدرار
فرو خوردن به گلو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراء
تصویر ازدراء
کوچک داشت خرد شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدوار
تصویر ازدوار
زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهاد
تصویر ازدهاد
کوچک انگاشتن که شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
شادمان شدن به چیزی، گردآوردن چیزی، در دل داشتن چیزی را، درخشیدن روی روشن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهان
تصویر ازدهان
شتاب در رفتن، به زور تو رفتن، گزافه گفتن، درستگویی، دشمنی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیاد
تصویر ازدیاد
افزایش یافتن، زیاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیال
تصویر ازدیال
دورکردن از جایی دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازریام
تصویر ازریام
شاشبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحاف
تصویر ازدحاف
به سوی کسی رفتن گرایش چمیدن گام سنگین برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدقام
تصویر ازدقام
به گلو فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحامات
تصویر ازدحامات
انبوهی ها توف ها جمع ازدحام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدجار
تصویر ازدجار
بازداشتن، بازایستادن، شکنجه دادن سگ را
فرهنگ لغت هوشیار