جدول جو
جدول جو

معنی اریبا - جستجوی لغت در جدول جو

اریبا
امیر اریبا، نایب امیر شیخ حسن ایلکانی در روم (آسیای صغیر). رجوع بذیل جامعالتواریخ حافظ ابرو ص 152، 159، 165، 169 شود، شادمانی. (منتهی الارب). نشاط: مقدم مواکب سلطانی را بهزّتی و اریحیتی که آثار آن بر جبین احوال او مشاهده می توانست نمود، استقبال کرد. (جهانگشای جوینی) ، خوشدلی که بدهش و احسان کردن حاصل شود. (منتهی الارب). شادی که در بخشایش و جود رو دهد. (آنندراج) ، عطا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اریکا
تصویر اریکا
(دخترانه)
نام روستایی در استان مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اریحا
تصویر اریحا
(دخترانه)
مکان خوشبو، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است، نام شهری قدیمی در فلسطین،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریبا
تصویر فریبا
(دخترانه)
زیبا و فریبنده، بسیار زیبا، دلپسند و خوشایند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریبا
تصویر فریبا
فریبنده، فریب دهنده، کنایه از زیبا، فریفته، فریب خورده، برای مثال هم حور بهشت ناشکیبا از توست / هم جادو و هم پری فریبا از توست (مجد همگر - لغتنامه - فریبا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اریب
تصویر اریب
عاقل، دانا، خردمند، متدبّر، متفکّر، فروهیده، نیکورای، داناسر، بخرد، صاحب خرد، فرزانه، راد، خردور، پیردل، لبیب، فرزان، خردومند، خردپیشه، حصیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اریب
تصویر اریب
کج، خمیده، به صورت کج مثلاً کمد را اریب گذاشته بود
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج، برای مثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بلغت زند وپازند درخت مورد را گویند و برگ آن را در داروها بکار برند و بجای بای ابجد تای قرشت هم بنظر آمده است. (هفت قلزم) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). هزوارش، انیتا و انیبا مصحف انیتا است. (از حاشیۀ برهان دکتر معین) ، تاکستان. (از ناظم الاطباء). باغ انگور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آریا. عنوانی است که اجداد مشترک ملل هند و ایرانی خود را بدان معرفی میکردند و آن را لغهً به معنی شریف، اصیل و مولی دانسته اند و نام ایران نیز از این ریشه مشتق است. سترابون مخصوصاً نام ((اری)) را بحاصلخیزترین بخش ((اریان)) اطلاق کرده است. رجوع به آری یا آریا و اریائیان و اریان و ایران شود
لغت نامه دهخدا
بسریانی آملج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
در زبان کلدانی به معنی برج اسد است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خردمند. (صراح) (مهذب الاسماء). بخرد. عاقل. (آنندراج) (کنز اللغات). زیرک. دانا. (وطواط) (آنندراج). ارب. ج، ارباء. (مهذب الاسماء) : ادیبی اریب
لغت نامه دهخدا
(اُ)
محرف. (جهانگیری) (برهان). کج. منحرف. قیقاج (بترکی). (برهان). اریف. اریو. (رشیدی). وریب و این اریب اصل کلمه مورب عرب است، یا هر دو زبان این کلمه را داشته اند و مؤلف غیاث اللغات گوید: این (کلمه) امالۀ وراب است بعد ابدال واو بهمزه:
سر بتاب ازحسد و گفتۀ پر مکر و دروغ
چرب کن مغز و مخر جامۀ پرکوس و اریب.
ناصرخسرو.
، جوانمرد. آنکه شاد شود چون عطا دهد. (مهذب الاسماء). مرد شاد بعطا دادن. هرکه از سخاوت پشیمان نشود. که خرّم بود در سخاوت کردن. سخی:
الالمعی الاریحی ّ المربحی
واللوذعی الفیلسوف المدره.
عبدالرزاق بن احمد العامری الشاعر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامی است که در گیلان به کلهو دهند. رجوع به کلهو شود، بریدن جامه یا ریسمان را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ رَیْیَ)
بتقدیم مثناه بر موحده. قاله فی الشرح. (منتهی الارب). عیب، داهیه. سختی. بلا
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی در مقاطعه ای بهمین نام در ولایت موکیفا از بلاد پرو موقع آن بین 18 درجه و 26 دقیقه ویک ثانیه عرض جنوبی و 70 درجه و 24 دقیقه طول غربی. واقع در 640 میلی جنوب شرقی لیما و 30 میلی جنوب تکنا. بدانجا زلزله های مهیب حادث شده و از آن جمله زلزلۀ سنه 1285 هجری قمری که ضایعات بسیار وارد آورد و 500 تن کشته شد و 12 میلیون ریال خسارت وارد آمد و پس از آن مدی عظیم در دریا پدید آمد و همه کشتی های بزرگ ایالات متحده آمریکا غرق گشت و هیچیک از ملاحان نجات نیافتند و جزایر مجاوره بزیر آب فرورفت. سکنۀ آن به 4000 تن میرسد. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(اَرْ / اِرْ)
قریه ای است بیمن از مخلاف قیظان، از اعمال ذی جبله. اعشی راست:
و بالقصر من اریاب لو بت ّ لیلهً
لجاءک مثلوج ٌ من الماء جامدٌ.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اریخا. اریحه. لغتی عبرانی است و آن نام مدینۀ جبارین غور در سرزمین اردن شام است، بین آن و بیت المقدس سواره یکروز راهست و راه آن از جبال صعب العبور است گویند که بنام اریحابن مالک بن ارفخشذبن سام بن نوح علیه السلام بدین اسم خوانده شده و جریر یاءکلمه را متحرک دانسته و ممدود خوانده است و گوید:
فماذا راب عبد بنی نمیر
فعلی ان أزیدهم ارتیاباً
اعدﱡ لها مکاوی منضجات
و یشفی حرﱡ شعلتی الجرابا
شیاطین البلاد یخفن داری
وحیه اریحاء لی استجابا.
(معجم البلدان).
اریحا یا اریحه، قصبۀ کوچکی است در سنجاق قدس در هزارگزی شمال شرقی بیت المقدس و شمال غربی بحر لوط و آن قصبه ای باستانی است. (قاموس الاعلام ترکی). اریحا (مکان خوشبو) و آن شهر با مکنت و قوتی بود که در وادی اردن در قسمت بنیامینیان بمسافت 15 میل بشمال شرقی اورشلیم و پنج میل باردن مانده (یوشع 16: 7 و 18: 21) در مقابل معبری که اسرائیلیان عبور کردند واقع بود. (یوشع 3: 16) اول ذکری که از اریحا داریم در حکایت جاسوسان و راحاب است (یوشع 2: 1- 21) و آن نخستین شهری است که یوشع از مملکت کنعان متصرف شد. بدینطور که حصارها اعجازاً فروافتاد و اسرائیلیان بدانجا درآمده بامر خدا تمامی ذیحیات را بقتل رسانیده، پس از آن شهر را آتش زدند و تنها راحاب و اهل بیت وی در امان بودند زیرا که جاسوسان را پنهان داشته بود، و یوشع لعنت کرد بر کسی که اریحا را دوباره بناکند و این مطلب بیش از پانصد سال بعد از آن در حق حئیل بوقوع پیوست. (یوشع 6: 26 و اول پادشاهان 16: 34). در خلال این احوال اریحای دیگری در جوار آن بناکردند. (داود 3: 13- 3 سموئیل 10: 5) و موافق سفر تثنیه 34: 3 و داود 1: 16 اریحارا (شهر نخل) میگفتند و لفظ اریحا در عبرانی به معنی ماه میباشد و بعید نیست که در قدیم الایام مذهب ماه پرستی در آنجا شیوعی داشته است و از جهت وسعت و ترقی بعد از اورشلیم اریحا معروف به ود و مدرسه نبیین و مسکن البشاع نیز آنجا بود. (دوم پادشاهان 2: 4 و 5 و 18) و مطابق توریه در آن طرف اردن، مقابل همین اریحا، ایلیای نبی به آسمان صعود کرد (دوم پادشاهان 2: 1- 22) و در دشت اریحا کلدانیان صدقیا را دستگیر کردند (دوم پادشاهان 25: 5، ارمیا39: 9) و چون اهل اریحا از اسیری بابل مراجعت کردند، در بنای حصارهای اورشلیم کمک کردند (عزرا 2: 39 نحمیا 3: 2 و 7: 36) و مسیح در همین جا دو کور را بینائی داد (انجیل متی 20: 29- 34) و زکی باج گیر نیز در همین جا عفو گناهان خود را از مسیح یافت (لوقا 19: 1- 10). غالباً محل اریحارا قریۀ اریحه میدانستند که یکی از قرای پست و کثیف اعراب و دارای دویست تن سکنه است، لکن موافق قول سیاحان که در این اواخر بدانجا رفته اند اریحا بمسافت دو میل بمغرب اریحه در دهنه وادی کلت، جائیکه از اورشلیم بدشت میرود واقع بوده است و برخی گمان برده اند که شهر قدیم اریحا نزدیک عین السلطان بوده است و آبهائی را که الیشاع نبی شفا داده بدمزگی و شوری آنها رابشیرینی مبدل کرد از همین چشمه عین السلطان جاری بودو بمسافت دو میل بطرف شمال غربی اریحه واقع است. درمغرب و شمال اریحا تلهای سنگ آهک میباشد که ارتفاع یکی از آنها تخمیناً به 340 تا 350 ذرع میرسد و به کورن تپه مسمی است که بنابر روایت جدید محل چهل روز روزه داشتن و امتحان شدن عیسی بوده است و در میانۀ این تلها و اردن دشت اریحاست (یوشع 4: 13) و مقابل آن در طرف مشرق اردن دشت موآب واقع است. علی الجمله دشت اریحا در قدیم الایام آبهای بسیار داشته است و در نهایت باروری و حاصلخیزی بوده و باز هم امکان دارد که بدانحال برگردد لکن اکنون ویران است و اگرچه وقتی برای عسل و نخل و بلسان معروف به وده امروزه هیچیک از اینها آنجا یافت نمیشود. راهی که از اریحا باورشلیم میرود سر بالا و در میان وادی تنگ و سنگلاخ که دره ها را تقاطع کند واقع، و بسیار سخت و خطرناک است و اکنون هم مانند زمان سامری تنگ دزدگاه است. (لوقا10: 30- 34) (قاموس کتاب مقدس). و رجوع بنخبه الدهر دمشقی ص 201، حبیب السیر جزو 1 از ج 1 ص 37 و 38 و عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 297 و نزهه القلوب جزء 3 ص 271 شود
لغت نامه دهخدا
ایرسا. رجوع به ایرسا شود
لغت نامه دهخدا
بیونانی به معنی بیخ نباتات است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
تأنیث اریب، یکی از سلاطین تروا که برادر ایلوس و پسر دردانوس و پدر تروس بوده و در سال 1416 قبل از میلاد حکومت میکرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی گل که شکوفۀ آن چلیپاشکل و اصل آن از سوریه و فلسطین است و نام علمی آن ((اناستاتیکا هرکونتینا)) است، مؤلفین جهانگیری و برهان گویند: اریس در عربی به معنی متابع آمده است، ولی در قوامیس عرب بدین معنی دیده نشد. ظاهراً اصل مزارع بوده و غلط از کاتب است
لغت نامه دهخدا
تصویری از اریب
تصویر اریب
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریسا
تصویر اریسا
زنبق سفید ایرس، سوسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریبا
تصویر قریبا
به زود درنزدیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریبا
تصویر فریبا
فریفته، فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریحا
تصویر اریحا
عبری کف مریم از گیاهان دست ناهید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریب
تصویر اریب
((اُ))
منحرف، کج، کجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریب
تصویر اریب
خردمند، زیرک، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریبا
تصویر فریبا
((فِ یا فَ))
فریبنده، فریب دهنده، زیبا، فریب خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریب
تصویر اریب
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فریبا
تصویر فریبا
حیله گر، مکار
فرهنگ واژه فارسی سره
افسونگر، افسونکار، طناز، فتان، فریبنده، فریفته، خوشگل، زیبا، وجیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بزودی، عن قریب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مایل، اریب، کج
فرهنگ گویش مازندرانی