جدول جو
جدول جو

معنی اریان - جستجوی لغت در جدول جو

اریان(اَ)
نامی است که استرابون مورخ بناحیت قدیم آسیا موسوم به ((اری - اریا)) داده است. یونانیان عموماً ((اریان)) را بممالکی که در تحت حکومت و سلطۀ ایرانیان بوده است، اطلاق کرده اند. طبق قول سترابون ((اریان)) شامل پارس، ماد، باختر و سغد بوده است. رجوع به آری و اریا و اریائی و ایران شود
لغت نامه دهخدا
اریان(اَرْ ریا)
آریان. (فلاویوس آریانوس) مورخ یونانی که در نیکومدی واقع در بی تی نیه (آسیای صغیر) تولد یافت و در زمان آدریان امپراطور روم از 130 تا 138 میلادی سمت قنسولی روم را در کاپادوکیه داشت. سپس از کارهای دولتی کناره کرد و تا زمان ((مارک ارل)) امپراطور روم (161- 180 میلادی) زنده بود. این نویسنده تألیفات بسیار از خوددر فلسفه، تاریخ، جغرافیا و فنون سوق الجیشی باقی گذارده است، ولی اکثر نوشته های او بعدها گم شد. از تألیفات او راجع بتاریخ ((آنابازیس)) یا تاریخ سفرهای جنگی اسکندر است که گویند موافق منابع صحیحه نوشته، ولی این منابع اکنون در دست نیست درباب درست نویسی اوعقاید مختلف است آریان یونانی متعصبی است و با وجوداینکه از پیروان اپیک تت فیلسوف رواقی بود افتخار میکند که از ستایش کنندگان اسکندر است و به او از طرف خدایان الهام شده تاریخ این پادشاه را بنویسد. بنابراین تاریخ او خشک است و چیزهائی که باسکندر برمیخورده، بسکوت یا به اجمال گذرانیده است کلیهً از نوشته های او این نظر حاصل میشود: اریان خواسته از کزنفون تقلید کند (حتی اسم کتاب خودرا هم از او اقتباس کرده) و چنانکه کزنفون کوروش بزرگ یا بانی دولت پارس را کمال مطلوب خود قرارداده اریان هم اسکندر، یا مخرب همان دولت را معبود خود دانسته. لذا برای دانستن حقایق باید همواره روایات او را با روایات سایر مورخین سنجید و مؤلف همین اسلوب را اتخاذ کرده از سایر کتب او اینها قابل ذکر است: 1- چهار کتاب راجع به هند نوشته و از اطلاعاتی که نه آرخ امیرالبحر اسکندر راجع به هند داده استفاده کرده است. 2- کتابهائی راجع به وقایع چند سال پس از فوت اسکندر نوشته بوده ولی غالباًمفقود شده و مختصری از آنها باقی است. 3- تألیفاتی نیز راجع به تاریخ جنگهای رومیان با پارتیان نوشته که مفقود شده و فقط قطعاتی از آنها و قسمتهائی از نوشته های او راجع به جنگ با آلانها باقی مانده. 4- کتابی راجع به جغرافیا نوشته موسوم به پریپ لوس یا دریانوردی دور دریای سیاه. 5- کتابی را هم که حاوی صحبت های اپیک تت استاد اریان بود، به او نسبت میدهند. (ایران باستان صص 85- 86) (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 169 و 278) ، آواز بگریه بلند کردن
اریادنه. دختر مینس، پادشاه اقریطش و پاسیفائه و خواهر فدر، وی رشته ای بدست تزه داد که از یکسو بمدخل لابیرنت متصل شود، و تزه پس از غلبه بر مینوتر توانست بدان وسیله از لابیرنت خارج شود، تزه اریان را ربود و سپس وی را در جزیره ناکسس ترک کرد. طبق روایتی، اریان در نتیجۀیأس خود را به دریا افکند ولی مطابق روایات بسیار دیگر، او خود را توسط باکوس تسلی داد. این داستان شاعرانه، مثل ناسپاسی عادی مرد و تلون طبیعی زن است
لغت نامه دهخدا
اریان(اَ)
ایران. نام کوکبی است. (قاموس فرانسوی و عربی محمد نجاری بک)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریان
تصویر آریان
(دخترانه و پسرانه)
بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتان
تصویر ارتان
(پسرانه)
نام پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسان
تصویر ارسان
(دخترانه)
نام همسر نرسی پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشان
تصویر ارشان
(پسرانه)
بسیار دانا، بسیار هوشمند، (به فتحه الف و کسره یا سکون ر) مرکب از ارش به معنای عاقل و دانا + ان پسوند کثرت یا مداومت، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارغان
تصویر ارغان
(پسرانه)
نام حاجب سلطان محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیان
تصویر الیان
(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارگان
تصویر ارگان
عضو، اندام، سازمان، نهاد، تشکیلات، نشریه ای متعلق به یک حزب یا گروه خاص که بیان کنندۀ اندیشه ها و اهداف آن حزب سیاسی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعیان
تصویر اعیان
ثروتمندان، اشراف، بزرگان، کسی که اخلاقی مانند اشراف و بزرگان دارد، اعیانی، بناها، ساختمان ها، اعیانی، مصالح ساختمان از قبیل سنگ، آجر، چوب، آهن، در، پنجره و امثال آن ها، عین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزان
تصویر ارزان
کم بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهان
تصویر ارهان
گران کردن، پیشخرید، گران خریدن، گرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیان
تصویر الیان
نرماندن نرمگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقیان
تصویر اقیان
جمع قین، آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعیان
تصویر اعیان
جمع عین، بزرگان اشراف
فرهنگ لغت هوشیار
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ردن، تریزها تریز در پارسی به آستین گفته میشود که آستین را با گذاشتن و افزودن پارچه سه گوشه ای به نیم تنه می دوزند تریز کاری تریز ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی شده: چلغوزه پارسی تازی شده ارگان گونه ای از زیت ها زالزالک زیتون مرا کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارصان
تصویر ارصان
استوار کردن، محکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاح
تصویر اریاح
باد و نسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاش
تصویر اریاش
جمع ریش، پرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاف
تصویر اریاف
جمع ریف، سبزه زارها، کشتزارها به سبزه زار رسیدن، سبزشدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاق
تصویر اریاق
جمع ریق، آب دهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریون
تصویر اریون
ورمم غده بناگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسان
تصویر ارسان
جمع رسن، از پارسی افسارها رسن ساختن، افسار بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان برناک (برناک حنا) نوشته است که این واژه در زبان مغرب الاقصی گونه ای بادام کوهی است کرکم (زعفران) برناک بستن برناک نهادن ریش آغشتن، کرکم زدن کرکمظلایی (کرکم زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
جمع رکن، مبانی، پایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارگان
تصویر ارگان
اندام، کارمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربان
تصویر اربان
پیش مزد باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعان
تصویر ارعان
رعنا گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
پایه ها
فرهنگ واژه فارسی سره