جدول جو
جدول جو

معنی اریاق - جستجوی لغت در جدول جو

اریاق
(اَرْ)
جمع واژۀ ریق، به معنی آب دهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اریاق
جمع ریق، آب دهن ها
تصویری از اریاق
تصویر اریاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تریاق
تصویر تریاق
ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار می رفته، پادزهر، پازهر، داروی ضد زهر، تریاک، برای مثال هرغمی را فرجی هست ولیکن ترسم / پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید (سعدی۲ - ۴۴۶)
تریاق فاروق: در پزشکی نوع اعلای تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارهاق
تصویر ارهاق
دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی، تکلیف به کار مشکل، تحمیل بیش از طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
رزق ها، روزی ها، خواربار ها، جمع واژۀ رزق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اریاح
تصویر اریاح
ریح ها، بادها، هواهای متحرک، جمع واژۀ ریح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
نرمی و مدارا کردن، با مهربانی رفتار کردن، گذشت در حق کسی زیادتر از حق او
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ ربقه. رجوع به ربقه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در لهجۀ محاورۀ مردم خوارزم بمعنی تاجر است. (آنندراج). اورتاق: از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم. (جهانگشای جوینی). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی. (جهانگشای جوینی). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشمارۀ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
کوهی به قراقروم مغولستان. (حبط ج 2 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ دُ فَ)
تیز نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الأرب). تیز نگه کردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از دریاق
تصویر دریاق
تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاش
تصویر اریاش
جمع ریش، پرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
جمع رزق، روزی، جیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشاق
تصویر ارشاق
تیزنگریستن، تیرانداختن، گردن دراز کردن، آشکارساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
بازرگان سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
نرمی کردن، مدارا کردن، سود رسانیدن بکسی، با مهربانی رفتار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریاق
تصویر طریاق
بنگرید به تریاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاف
تصویر اریاف
جمع ریف، سبزه زارها، کشتزارها به سبزه زار رسیدن، سبزشدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریاق
تصویر غریاق
سین از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاح
تصویر اریاح
باد و نسیم
فرهنگ لغت هوشیار
دشوارکردن، دیرنمازی، هناییدن (هناییدن تاثیرکردن)، ستم کردن، به گناه انگیختن حق و نزدیک چیزی گردانیدن اندر رسانیدن، بر نافرمانی بر انگیختن، نافرمانی کردن، تکلیف کردن تکلیف دادن کسی را زاید از طاقت وی دشوار کردن بر دشواری داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماق
تصویر ارماق
جمع رمق، باقی جان
فرهنگ لغت هوشیار
معرب تریاک و آن دوائی مرکب است معروف که چند را کوفته و با شربت آمیزند داروئی است که مضرات زهرها را دفع میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراق
تصویر ایراق
آرایش برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیاق
تصویر انیاق
جمع نیق، بلندنای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
((اِ))
به نرمی رفتار کردن با کسی، به کسی سود رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
جمع رزق، روزی ها، خواروبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
((اُ))
تاجر، بازرگان، شریک، انباز، مصاحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریاح
تصویر اریاح
جمع ریح، بادها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارهاق
تصویر ارهاق
((اِ))
کسی را بیش از طاقت وی تکلیف کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تریاق
تصویر تریاق
((تَ))
پادزهر، پازهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
آسانگیری، سو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
خواروبار
فرهنگ واژه فارسی سره