جدول جو
جدول جو

معنی ارونیس - جستجوی لغت در جدول جو

ارونیس
بیونانی نوعی از مرو است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) ، خشم گرفتن بر، کینه گرفتن در دل. کینه ور شدن، ریختن، چنانکه ابرباران را، راندن باد ابر را، آمیزش و الفت گرفتن و خو کردن ستور با هم و علف خوردن با هم در یک جا: ارت الدابه الی الدابه، شهد نهادن زنبور عسل. انگبین کردن. عسل کردن زنبور عسل. انگبین کردن منج. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، سوختن بن دیگ و چسبیدن طعام بر آن. ته گرفتن دیگ. در بن دیگ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). در بن گرفتن، بجوش آمدن دیگ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اریدیس
تصویر اریدیس
(دخترانه)
نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ارفاوس بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدونیس
تصویر آدونیس
(دخترانه)
آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادونیس
تصویر ادونیس
آدنیس، گیاهی از تیرۀ آلاله، با برگ های بریده و گل های زرد و سرخ که در کشت زارهای گندم می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزنین
تصویر ارزنین
پخته شده با ارزن مثلاً نان ارزنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارسنیک
تصویر ارسنیک
آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
قفطی در تاریخ الحکماء در زمرۀ کتب سیاسیات یعقوب بن اسحاق بن الصباح آرد: کتاب فی المحاوره بین سقراط و ارسوایس. (تاریخ الحکماء ص 374). و ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء در ذکر کتب یعقوب مزبور گوید: رساله فی محاورهجرت بین سقراط و ارسواس. (عیون الانباء ج 1 ص 212)
لغت نامه دهخدا
(شِ بَ دَ / دِ)
محاسب علافهای بزرگ میدان. نویسنده و ثبت کننده صورت حساب در میدان خواربار و تره بارفروشی
لغت نامه دهخدا
نسبت به بارون و در تعریب نیز بارونی ّ آید، (دزی ج 1 ص 48)، رجوع به بارون شود
لغت نامه دهخدا
سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی، او راست:
1 - الازهارالریاضیه فی ائمه و ملوک الاباضیهجزء 2 مطبعۀ بارونیه، (بی تاریخ)،
2 - دیوان (سلیمان بارونی) مطبعه الازهار البارونیه مصر 1346 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 1 ستون 515)،
لهجه ای است در پاریاب و بصورتهای فاریاب، فاریاو و پاریاو و فاراب نیز آمده است و بمعنی زمینی است که با آب رودخانه و آب کاریز مزروع شود، رجوع به برهان ذیل پاریاب و پاراب و فاریاب شود: و غلۀ آنجا ’خشت و کماج’ بعضی بخس است و بعضی باریاب، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 143)، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیبها باریاب، و آبها روان است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 144)
لغت نامه دهخدا
کاردینال، خطیب بنام ایتالیایی (1538-1607م،) وی برتر از نظم و قانون بود، و مؤلف سالنامۀ کلیسایی که حاکی از تبحر کامل اوست، میباشد
لغت نامه دهخدا
(اِ بِلْ لی)
اربلّس. (تاریخ الحکماء قفطی). کنیز ارسطو. (ابن الندیم) (عیون الانباء ج 1 ص 60 و 61)
لغت نامه دهخدا
بیونانی، طین قیمولیا یعنی گل جزیره سیمل که امروز آن جزیره را ارژان تی یر نامند و در بصره این خاک را طین الحر خوانند و آن بر سه گونه است: طین ارمنی و طین سلجماسه و طین اشبانیا (اسپانیول) و گاه از طین قیمولیا، طین سیراف را خواهند. رجوع به طین قیمولیا و ترجمه ابن بیطار (لکلرک) ج 2 ص 423 دو سطر به آخر مانده شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام حکیمی از مفسرین کتب ارسطو. (فهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک ص 60)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَنْ نَ)
قریه ای است در صعید از کورۀ بهنسا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
ملقب به سکّاس. فیلسوف یونانی ازاسکندریه بود. وفات وی بسال 243 م. روی داد. بین فلسفۀ افلاطون و ارسطو سازش داد و عقاید شرقی را نیز بدانها افزود، و این غیر از امونیوس پسر هرمیاس است. رجوع به دایرهالمعارف پطرس بستانی شود، قبیله ایست از قریش، اموی ّ و اموی ّ و امیّی بچهار یاء منسوب است بآن. (منتهی الارب). در نسبت به امیه اختلاف کرده اند، گروهی گفته اند منسوب بدان اموی ّ است و گروهی دیگر گفته اند در نسبت باصل برمیگردد و اموی ّ میشود زیرا امیه مصغر امه است و منسوب به امه، اموی ّ میشود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 375)
لغت نامه دهخدا
(اَ/اَ مْ مو)
الحمونیوس. الحموموس. پسر هرمیاس. فیلسوف یونانی اسکندریه، شاگرد ابرقلس بود و در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم میلادی میزیست و تفسیرهایی بر ارسطو و فرفوریوس داشت، مانند شرح قاطیغوریاس و شرح طوبیقای ارسطو که بعربی ترجمه شد. از کتب دیگر او شرح مذهب ارسطالیس فی الصانع و اغراض ارسطالیس فی کتبه و حجه ارسطالیس فی التوحید را محققان اسلامی می شناخته اند. (از فهرست ابن الندیم) (از تاریخ الحکمای قفطی ص 256) (از تاریخ علوم عقلی ص 101)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
نهری است در بلاد روم متصف به برودت آب و سیف الدوله برای حرب از آن عبور کرد و متنبی در مدح سیف الدوله و عبور وی از این رود و وصف خیل او گوید:
حتی عبرن بارسناس سوابحاً
ینشرن فیه عمائم الفرسان
یقمصن فی مثل المدی من بارد
یذر الفحول و هن کالخصیان
والماء بین عجاجتین مخلص
تتفرقان به و تلتقیان.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
بیونانی غله ای است که آنرا بفارسی کرسنه و کسنک و بعربی رعی الحمام گویند. (برهان). بیونانی کرسنه. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به اروبس شود
لغت نامه دهخدا
بسریانی زعرور است. (فهرست مخزن الادویه). ارونیا
لغت نامه دهخدا
بیونانی زعرور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مسبیلس. ذوالثلاث نویات. ذوالثلاث حبات. طریقوقون. طریققن، شهد. (غیاث اللغات). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانه زنبور چسبیده بود. انگبین. (مهذب الاسماء). عسل، نمی که بر درخت افتد. (منتهی الارب) ، آنچه از مأکول که از دست یا دهان افتد گاه خوردن و آنرا لطاخه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام جزیره ای است که وامق مطلوب عذرا در آن جزیره بود. (برهان) (آنندراج). در لغت نامۀ اسدی کروتیس آمده است. رجوع به کروتیس شود
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
تخته ای را گویند که فارسیان اسباب پرستش را بر بالای آن گذارند، به این معنی باشین نقطه دار هم بنظر آمده است. (برهان). در اصطلاح زرتشتیان ((اورویس گاه)) سنگ بزرگی است چهارگوشه که درمراسم دینی آلات مخصوصه ای از قبیل هاون و دستۀ هاون و برسمدان و طشت و ورس را بر روی آن می نهند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 195).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارونس
تصویر ارونس
یونانی از گیاهان کرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان ازگیل درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردناس
تصویر اردناس
فرانسوی فرمان، گماشته
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مرگ موش یکی از اجسام مفرد برنگ فود و با جی فلزی شماره اتمی 33 وزن مخصوص 7، 5 خود آن سمی نیست ولی اکسید آن انیدرید ارسنیو که گاهی آنرا ارسنیک سفید گویند بسیار سمی است زرنیخ سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزنین
تصویر ارزنین
نانی که از آرد ارزن پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
آواز، روزسخت، روزآسان روز نرم از واژه های دو پهلویست (از لغات اضداد)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است بیابانی برگهایش شبیه برگ ابهل و بلندیش شبیه غلاف لوبیا جا داردتخمهایش سیاه و در طب بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدونیس
تصویر آدونیس
لاتینی نام زیبا جوانی در افسانه های یونانی، شاه لاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسنیک
تصویر ارسنیک
((اَ س ِ))
یکی از اجسام مفرد، به رنگ فولاد و با جلای فلزی، شماره اتمی 33، وزن مخصوص 7/5. خود آن سمی نیست ولی اکسید آن انیدرید ارسینو که گاهی آن را ارسنیک سفید گویند بسیار سمی است، زرنیخ سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدونیس
تصویر آدونیس
شاه لاله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برنویس
تصویر برنویس
مصنف
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی