جدول جو
جدول جو

معنی ارناق - جستجوی لغت در جدول جو

ارناق(کَ /کِ رَ / رِ نِ)
جنبانیدن علم را از بهر حمله کردن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارناز
تصویر ارناز
(دخترانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارناک
تصویر ارناک
(پسرانه)
رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارهاق
تصویر ارهاق
دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی، تکلیف به کار مشکل، تحمیل بیش از طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
رزق ها، روزی ها، خواربار ها، جمع واژۀ رزق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
نرمی و مدارا کردن، با مهربانی رفتار کردن، گذشت در حق کسی زیادتر از حق او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
عنق ها، گردن ها، جمع واژۀ عنق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرناق
تصویر قرناق
خدمت کار، کنیز، محرم
فرهنگ فارسی عمید
کوهی به قراقروم مغولستان. (حبط ج 2 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرد جوان.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در لهجۀ محاورۀ مردم خوارزم بمعنی تاجر است. (آنندراج). اورتاق: از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم. (جهانگشای جوینی). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی. (جهانگشای جوینی). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشمارۀ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از درناق
تصویر درناق
ترکی ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاق
تصویر اریاق
جمع ریق، آب دهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
جمع رزق، روزی، جیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشاق
تصویر ارشاق
تیزنگریستن، تیرانداختن، گردن دراز کردن، آشکارساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
بازرگان سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناق
تصویر اسناق
سنگینی ناگواری، سرکشی در ناز و فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
نرمی کردن، مدارا کردن، سود رسانیدن بکسی، با مهربانی رفتار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کنیزک خدمتکار کنیزک، جمع (بسیاق فارسی) قرناقان: یک کنیزک بود در مبرز چو ماه سخت زیبا و ز قرناقان شاه. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
دشوارکردن، دیرنمازی، هناییدن (هناییدن تاثیرکردن)، ستم کردن، به گناه انگیختن حق و نزدیک چیزی گردانیدن اندر رسانیدن، بر نافرمانی بر انگیختن، نافرمانی کردن، تکلیف کردن تکلیف دادن کسی را زاید از طاقت وی دشوار کردن بر دشواری داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماق
تصویر ارماق
جمع رمق، باقی جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشناق
تصویر اشناق
تاوان زخم ستدن، ستمگری دراز دستی، با دوال بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احناق
تصویر احناق
سخت کینگی لاغر گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
جمع عنق، گردن ها جمع عنق گردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ترکی همگوشه (ندیم) ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
((اِ))
به نرمی رفتار کردن با کسی، به کسی سود رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
جمع رزق، روزی ها، خواروبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
((اُ))
تاجر، بازرگان، شریک، انباز، مصاحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارهاق
تصویر ارهاق
((اِ))
کسی را بیش از طاقت وی تکلیف کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
جمع عنق، بداخلاق ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ندیم، مقرب، مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرناق
تصویر قرناق
((قُ یا قِ))
خدمتکار، کنیزک، جمع (به سیاق فارسی) قرناقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزاق
تصویر ارزاق
خواروبار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
آسانگیری، سو
فرهنگ واژه فارسی سره