جدول جو
جدول جو

معنی ارمنین - جستجوی لغت در جدول جو

ارمنین
(اَ مَ)
بیونانی اسم نباتیست که بر دو نوع برّی و بستانی میباشد و بری او غیرمستعمل و بستانی او برگش شبیه ببرگ ابهل و ساقش مربع و بقدر نصف ذراع و غلاف ثمرش شبیه بغلاف لوبیا و مایل بطرف اسفل و تخمش سیاه و دراز و تخم برّی او مستدیر و اغبر، و گویند ارمنین درخت قلقلان است. در سیم گرم و محلل و جذّاب و یک درهم او با شراب بغایت محرک باه و ضماد مطبوخ او محلل اورام بلغمی و جاذب پیکان و خار از بدن و مخرج جنین و قطور او با عسل جهت قرحۀ چشم نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بلغت رومی انار صحرائی را گویند و بعربی رمان البرّی خوانند و بعضی درخت انار صحرائی را گفته اند و بعضی گویند اناردانۀ دشتی است که آنرا حب القلقل خوانند، قاف اول مکسور و ثانی مفتوح. (برهان). انار برّی. (سروری) (جهانگیری). انار دشتی. (رشیدی). قلقل. (اختیارات بدیعی). انار کوهی. (شعوری). قلقلان. قلاقل. حب القلقل. اناردانۀ دشتی. جودان. جودانه. گلنار پارسی
لغت نامه دهخدا
ارمنین
(اَ / اِ مَ)
پسر لنطی بن یونان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
ارمنین
گیاهی است بیابانی برگهایش شبیه برگ ابهل و بلندیش شبیه غلاف لوبیا جا داردتخمهایش سیاه و در طب بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
(دخترانه)
هدیه، تحقه، سوغات، رهاورد، سوغات، هدیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمین
تصویر ارمین
(پسرانه)
آرمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارزنین
تصویر ارزنین
پخته شده با ارزن مثلاً نان ارزنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارمنی
تصویر ارمنی
از مردم ارمنستان، ارمنستانی مثلاً کشیش ارمنی، تهیه شده در ارمنستان، از نژاد ارمن مثلاً ارمنیان جلفا، زبانی از خانوادۀ زبان های هندواروپایی که در ارمنستان رایج است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قَ)
شهری است به روم و سیف الدوله بن حمدان در آنجا غزو کرد و ابوفراس آنرا یاد کرده و گوید:
الی أن وردنا ارقنین نسوقها
و قد نکلت اعقابنا و المخاصر.
و بعضی آنرا با فاء ذکر کرده اند ولی ارقنین با قاف بیشتر آمده است. (معجم البلدان). و مؤلف قاموس الأعلام ترکی گوید: بروایت نویسندگان عرب شهری معروف به وده بدیار روم و معلوم نیست که با کدام شهر اناطولی تطبیق میشده و موقع آن کجاست، آنکه بر اهل خود غیرت ندارد. (منتهی الأرب). بی حمیّت، آنکه اهل او مهابت وی نکنند. (منتهی الأرب). رکاک
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کی ارمین، نام پسر چهارم کیقباد و برادر کوچک کاوس. (برهان) (جهانگیری) (مؤیدالفضلاء) :
نخستین چه کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین
چهارم کی ارمین، کجا بود نام
سپردند گیتی به آرام و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
ارمینا. نام ارمنستان بزبان پارسی باستان (هخامنشی). (ایران باستان ص 1452)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یکی از سرداران ایران بزمان یزدگرد سوم ساسانی در جنگ با عرب:
چو کلبوی طبلی و چون ارمنی
بجنگند با کیش آهرمنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
منسوب بارمن. ارمینی. ارمنستانی. ارمن. مردی از ارمنستان. ج، ارامنه:
گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله.
بوذر کشی.
نائرۀ بیداد را بحدّی اشتداد داد که چند نفر هندو و ارمنی و مسلمان را در میدان نقش جهان اصفهان آتش افروخته سوختند. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 9). و رجوع شود بعیون الانباء ج 1 ص 78 و ایران باستان و فهرست آن و فهرست ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه رشید یاسمی. مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: ارمنی، نام قومیست که در قسمت شمالی آسیای غربی و پاره ای از نقاط اروپائی مجاور آسیا متفرق و پراکنده زندگی میکنند و بشیوه و عادت جاری اقوام مغلوبه بصنعت و تجارت و امور صرافی مشغول و در شهرهای بزرگ ساکنند. فقط ارامنۀ مقیم در آسیا و مهاجرین به استانبول و حوالی آن امروز بزبان ملی خود آشنا میباشند، اما آنانکه در سرزمین آناطولی اقامت گزیده زبان دیگری غیر از زبان ترک نمیدانند و ترکی جایگزین زبان ملی آنها گشته و معلوم نیست که اینان اصلاً ارمنی و یا از اهالی قطعات قدیمۀ اناطولی مانند کاپادوکیا و فریجیا (فریکیه) بوده و بمناسبت همکیشی با ارامنه خود را ارمنی نامیده اند اگر بنظر بیاوریم که ارامنه اصولاً در حفظ زبان ملی خود بسیار ساعی میباشند احتمال فوق قوی تر خواهد بود. عده ارامنه ای که در روی کرۀ ارض زندگی میکنند به دو میلیون بالغ میشود و همگی مسیحی هستند و قسم اعظم اینان تابع مذهب مخصوص میباشند. یک فرقه از آنان هم کاتولیک و عده کمی پروتستانند. اسقف کبیر ارامنه در قریۀ اچمیادجین اقامت دارد. این قریه در کشور روسیه، در نزدیکی شهر ایروان واقع شده. علاوه بر این چهار اسقف کبیر دیگر دارند که یکی از آنان در قسطنطنیه، دوم در بیت المقدس، سوم در سیس، و چهارم در اخلاط مقیم است، کاتولیک ها هم اسقفی دارند که از جانب قسیس تصدیق و اجازه دارد. ارامنه مردمان بسیار مستعد و باهوشند و در صنعت و ایجاد طرایف و ظرایف مهارت دارند. هنروران چابکدست و دقیق در میان آنان بسیار است. بهمت و غیرت اینان صنعت چاپ و امور مربوط بطبع و نشر مطبوعات در کشور عثمانی رواج وترقی یافته قالب ریزی حروف عربیه بتوسط آنان رایج شده است و در این اواخر برای نشر معارف در زبان ملی خود کوشش فراوانی کرده و بسیار ترقی کرده اند. در تجارت و امور صرافیه هم خبره اند و در هرجا باشند گرسنه نمی مانند، فقط در پاره ای از نقاط کشور و علی الخصوص در اناطولی فعالیت صرافی و انهماکشان در امور مرابحه بضرر اهالی تمام میشود. ارامنه در تواریخ خود هجرت جدّ امجد خود حایغ (هایگ) را از بابل بحوضۀ فرات یاد کنند. بنابراین باید بگوئیم اینان هم مانند همسایگان خود یعنی کلدانیان، آسوریان و سریانیان به زمرۀ امم سامیه داخلند، شکل و سیماشان هم تا اندازه ای مساعداین فرضیه میباشد ولی معیار صحیح مردم شناسی یعنی زبان این مطلب را تصدیق و گواهی نمیکند. از نظر زبان شناسی باید بگوئیم که ارامنه از امم آریائی و از حیث نژاد به جنس ایرانی بسیار نزدیک میباشند.
قضیۀ هجرت حایغ از بابل قابل قبول است ولی در این صورت باید گفت که ارامنه از ابتدای حال تابع و منسوب بدیگر اقوام بوده و حایغ سمت جدّ اقدمی این طایفه را نداشته است. در هر حال ارامنه مانند اکراد از شعبه ایرانی امم آری هستند از زمانهای باستانی و علی الخصوص در دورۀ اشکانیان در تحت ادارۀ ایرانیان بوده و دین و اخلاق مشترک با اینان داشته اند. ارامنه در قرن چهارم میلاد نصرانیت را پذیرفته و کتابهای متعددی بزبان ارمنی درباره دین جدید خود نگاشته اند. زبان این کتابها بغایت فصیح و بلیغ میباشد و چنین مستفاد میشود که زبان ارمنی در همان زمانها به حد کمال رسیده و ادبیات کاملی داشته است و بالطبع قبل از نصرانیت آثار علمی و ادبی مهمی در این زبان تألیف کرده بودند، ولی تعصب و شور دین جدید به بهانۀ آثار و علائم کفر آن نوشته ها راچنان بباد فنا داد که امروز نمونۀ کوچکی هم از آن اوراق دیرینه در دست نیست. میان زبان قدیم ارمنی با زبان کنونی تفاوت فاحش موجود است و زبان باستانی بغایت وسیع و فصیح میباشد و زبان جدید کلمات بسیاری از السنۀ مختلفه اخذ کرده و شیوۀ ترکیب کلامش هم کاملاًتابع قواعد ترکی گشته. در باب مشابهت و مناسبات زبان ارمنی با السنۀ آریائی و مخصوصاً زبان فارسی تألیفات کثیری در زبان آلمانی و دیگر السنۀ اروپائی شده است.
- گل ارمنی، قسمی خاک سرخ رنگ که از ارمنستان آرند و بر اورام حاد طلی کنند و سود دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
منسوب به ارمینیه. (منتهی الارب). نسبت به ارمینیه ارمنی است برخلاف قیاس بفتح همزه و کسر میم. (معجم البلدان ذیل کلمه ارمینیه)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از یونانی هرمینن، نوعی از نبات، از خانوادۀ لبدیسان (نعناعیان) از تیره منارده، شامل اقسام بسیاری که در اروپای مرکزی میروید. سلبی. سلوی. مریم گلی
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ نی یَ)
شاهان ارمنیه، سکمان که او را، بمناسبت نام مخدومش قطب الدین اسماعیل حکمران سلجوقی مرند آذربایجان، قطبی میخواندند. در سال 493 هجری قمری/ 1100 میلادی شهر اخلاط را در ارمنیه از بنی مروان گرفت و فرزندان و ممالیک ایشان مدت یکقرن (493- 604 هجری قمری) در این ناحیه حکومت میکردند تا ایوبیان در سال 604 هجری قمری/ 1207 میلادی ایشان را از میان برداشتند. نام این پادشاهان و مدت سلطنت آنان از اینقرار است:
سال هجری
اسامی
493
سکمان القطبی
506
ظهیرالدین ابراهیم شاه ارمن
521
احمد
522
ناصرالدین سقمان ثانی
579
سیف الدین بگتمر
589
بدرالدین آق سنقر
594
محمد، المنصور
603- 604
عزالدین بلبان
(طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 152)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
منسوب به ارزن. نانی را گویند که از آرد ارزن پخته باشند. (برهان). نان ارزنین. لعیعه:
برآشفته اند از توترکان چه گویم
میان سگان در یکی ارزنینی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مِ یُ)
از سرداران بزرگ فیلفوس (فیلیپ) و اسکندر مقدونی در سال 336 قبل از میلاد که فیلفوس تدارکات جنگ را برای حملۀ به ایران به اتمام رسانید پارمنین سردار خود را با سرداری دیگر بنام آثّالوس به آسیا گسیل کرد تاشهرهای یونانی آسیای صغیر را از اطاعت ایران خارج کنند. لیکن در همین اوان فیلیپ بدست ’پوزانیاس’ مقتول شد و چون آتالوس قصد قتل اسکندر داشت وی یکی را بنام هکاته بقتل او فرستاد و پس از قتل آتالوس پارمنین مورد اعتماد اسکندر و یکی از سرداران نامی و مقرب وی گردید چنانکه در مجالس مشورت وی حاضر میشد و پس از آنکه لشکرکشی به ایران آغاز شد و اسکندریه محل سس تس واقع در کنار تنگۀ هلّس پونت رسید، پارمنی ین را به آبیدوس که محاذی سس تس قارۀ آسیا بود فرستاد و برای این کار 160 کشتی جنگی و عده بسیار از کشتی های حمل و نقل بکار رفت. پس از فتح گرانیک که اسکندر به ضبط نواحی مختلف آسیای صغیر پرداخت و سرداران به اطراف فرستاد پارمنین را نیز با پنجهزار پیاده و دویست سوار به تصرف ماگنزی گسیل داشت و او پس از تصرف آن ناحیه مأمور تسخیر فریگیّه شد و همچنین در مدتی که اسکندر در آسیای صغیر مشغول فتح بلاد بود پارمنین مأموریتهای مختلف داشت و به پادشاه مقدونیه خدمت میکردو بعد از فتح ایران مأمور جمعآوری تمام خزائن پارس در شهر همدان شد و پس از آن اسکندر به وی فرمان دادتا از طریق ولایت کادوسیان (گیلان) به گرگان رود و اوبعداً باز به همدان بازگشت و مأمور حفظ خزائن آنجابود و در تمام مدت سلطنت اسکندر در ایران همواره بردستۀ بزرگی از سپاهیان اسکندر فرمان میراند و از همه سرداران وی بانفوذتر و مهمتر بود و پسرش فیلوتاس نیز از سرداران بزرگ و از مقربان اسکندر شمرده میشد. هنگام ورود اسکندر به سیستان توطئه ای برای قتل اسکندر کشف شد و پس از کشف این توطئه عده ای از بزرگان لشکر بقتل رسیدند و از آنجمله فیلوتاس پسر پارمنین بود که بعد از محاکمه ای دراز کشته شد و اسکندر پس از قتل فیلوتاس از بیم قیام پدر او خواست بی درنگ او را که در این هنگام در همدان با لشکر عظیم حافظ خزائن بود و تهمت هائی نیز در این توطئه بر او وارد آمده بود بقتل رساند. پس بعد از محاکمۀ فیلوتاس پلی داماس راکه بیش از همه مورد محبت و اعتماد پارمنین بود و درجدالها پهلوی او میایستادبخواند و مأمور قتل پارمنین کرد و او از ترس، آن مأموریت را بپذیرفت و وعده هائی بیشتر از آنچه اسکندر میخواست بدو داد و سپس جامۀ مقدونی از تن برآورد و پوشش بدویان عرب پوشید و دو مرد عرب را که زنان و فرزندان ایشان در گرو اسکندربود با خود برداشت و بر شتران دوکوهانه نشست و از راه کویر عزیمت همدان کرد و روز یازدهم باز لباس مقدونی در بر کرده و شبانه وارد همدان شد و نامه های اسکندر را به سرداران وی در ماد رسانید سرداران اسکندر پس از وصول نامۀ اسکندر با یکدیگر شور کردند و بامداد پگاه همگی در خانه پارمنین گرد آمدند هنوز سرداران مقدونی بمنزل پارمنین نرسیده بودند که خبر ورود پلی داماس به وی رسید و او کس به پلی داماس فرستاد و او را نزد خویش خواند و خود در باغ قصر همدان که سابقاً محل استراحت شاهان هخامنشی یا ولات ایشان بود گردش میکرد و سرداران دیگر نیز که به فرمان اسکندر مأمور قتل پارمنین بودند گرداگرد وی حرکت میکردند در این حال پلی داماس دررسید و چنین مینمود که از دیدار دوست خود سخت شادمان است. پارمنین نیز او را در آغوش کشید و او پس از درود فراوان نامۀ اسکندر را به پارمنین داد و سردار مقدونی در حین گشودن نامه از پلی داماس پرسید که پادشاه چه میکند؟ او جواب داد که از نامه خواهی دانست و چون پارمنین نامه را تا آخر بخواند گفت پادشاه در فکر یک سفر جنگی به کشور آراخوزیا (رخّج) است بزرگ مردا که خستگی و ملال را در او راهی نیست ! اما پس از کسب آن همه افتخارات اکنون وقت آن است که دیگر خود را بخطر نیفکند. سپس نامۀ مزوّر پسر خویش فیلوتاس را گشود و چنان مینمود که از خواندن آن سخت لذت میبرد، در همین هنگام کل آندر یکی از سرداران مقدونی که در آنجا حاضر بود زخمی بر پارمنین زد و او را از پای درآورد و پس از آن سرداران دیگر نیز هریک ضرباتی بر جسم بی جان او زدند. در این احوال نگهبانان باغ از قتل سردار خویش آگاه شدند و بسربازخانه دویدند و سربازان را از ماوقع خبر کردند. سربازان نیز بباغ هجوم بردند و قاتلان را سخت تهدید کردند لکن کل آندر صاحب منصبان آنان را بخواند و نامه های اسکندر را بدیشان نمود و بدین طریق شورش فرونشست و چون سربازان خواستند جسد فرماندۀ خویش را با تشریفات و مراسم دفن کنند، قاتلین راضی نشدند و آخر کار برای احترازاز شورش بدین کار تن دردادند لکن سر او را از تن جدا کردند تا نزد اسکندر فرستند. چنانکه پلوتارک گوید، پارمنین یگانه کس یا یکی از کسان معدودی بود که اسکندر را به حملۀ بر آسیا تحریض میکرد و یکی از مورخان موسوم به کنت کورث میگوید پارمنین بی اسکندر بهره مندیهای فراوان داشت ولی اسکندر بی او کارهای بزرگی نکرد. بعقیدۀ دیودور خزائن اسکندر که به همدان در اختیار پارمنین بود به 180 هزار تالان (معادل یک میلیاردو هشت میلیون فرانک طلا) میرسید. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2، شرح سلطنت داریوش سوم و اسکندر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مَ نی یَ)
ارمن. ارمنستان. ارمینیه. مملکتی است وسیع که در مشرق دریای فرات و جانب شمال دیار بکر و کردستان و آذربایجان و سمت مغرب شروان و سمت جنوب گرجستان واقع است و آن منقسم است بدو قسمت: صغری و کبری. تفلیس و توابع آنرا ارمنیۀ کبری و خلاط و مضافات را ارمنیۀ صغری نامند. مؤلف برهان گوید: شهری است معروف که آتشکدۀ درخش در آنجاست. گویند بانی ارمنیه و شیراز و آتشکدۀ درخش راس مجوسی بوده که الحال براس البغل مشهور است و درهم بغلی منسوب به اوست. -انتهی. و ظاهراً آتشکدۀ آذرگشنسپ (آذر جشنسف، آذرجشن، آذرخش) را که در کنار دریاچۀ ارمیه نزدیک شیز بوده بصورت درخش و شیراز تحریف کرده اند. رجوع بارمنستان و الجماهر بیرونی صص 184- 195 و فهرست التفهیم بیرونی و محاسن اصفهان مافروخی باهتمام سیدجلال طهرانی ص 83 و حبط ج 1 صص 71- 74- 78- 82- 86- 169- 219- 295- 340- 341 و حبط ج 2 ص 169- 234- 408- 412- 416 و فهرست مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه و فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو شود.
لغت نامه دهخدا
فرانسوی مرگ موش یکی از اجسام مفرد برنگ فود و با جی فلزی شماره اتمی 33 وزن مخصوص 7، 5 خود آن سمی نیست ولی اکسید آن انیدرید ارسنیو که گاهی آنرا ارسنیک سفید گویند بسیار سمی است زرنیخ سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمانیدن
تصویر ارمانیدن
آرزو و حسرت بردن، افسوس و پشیمانی خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
تحفه ای که از جایی بجایی دیگر برند سوغات ره آورد سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمهان
تصویر ارمهان
پارسی تازی گشته آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
سازهایی ذوات اوتار و سازهایی که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را با واسطه داخل آن لوله ها دمند، سازیست که یونانیان و رومیان مینواختند ارگ، سازیست که خالی باشد بچرم کشیده و بر آن رودها بندند و آن سابقا مربع بوده مشابه صندوق ارغنن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذانین
تصویر اذانین
تثنیه اذان (در حالتهای نصبی و جری) اذان و اقامه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
چله، چهلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
حسود، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمرین
تصویر احمرین
خرما و آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزنین
تصویر ارزنین
نانی که از آرد ارزن پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های نوع مریم گلی جزو تیره نعنائیان که در اروپای مرکزی میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمنی
تصویر ارمنی
منسوب به ارمن، ارمن، مردی از ارمنستان، ج آن ارامنه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمین
تصویر ارمین
فرانسوی گلبویه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمنیان
تصویر ارمنیان
ارامنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
کادو، هدیه
فرهنگ واژه فارسی سره
ارامنه در مقاطع مختلف به این منطقه مهاجرت نمودن یا کوچانده
فرهنگ گویش مازندرانی