سنگی است در زمین روم که هرچند آنرا بشکنند مخمس شکسته شود. (برهان). سنگی سفید است مخطط بازرق و در شکل مخمس باشد و چندانک بشکنند پارهای او مخمس افتد، بروم بیشتر باشد. (نزهه القلوب)
سنگی است در زمین روم که هرچند آنرا بشکنند مخمس شکسته شود. (برهان). سنگی سفید است مخطط بازرق و در شکل مخمس باشد و چندانک بشکنند پارهای او مخمس افتد، بروم بیشتر باشد. (نزهه القلوب)
حروف یرملون شش است که ’یرملون’ مرکب از آن است، یعنی راء و لام و میم و نون و واو و یاء. (یادداشت مؤلف). لفظی است قراردادی و با این لفظ برای یادداشت قاعده قرائت شش حرف را جمع کرده اند هرگاه که بعد از نون ساکن و نون تنوین یکی از حروف یرملون واقع شود آن نون را از جنس آن حرف گردانیده با هم ادغام کنند باغنه مگر در لام و را غنه نکنند چنانچه من یوم و من ربهم و من ماء و من لبن و من وال و من نورو خیراً یره و خیراً من مشرکه. (غیاث) (آنندراج)
حروف یرملون شش است که ’یرملون’ مرکب از آن است، یعنی راء و لام و میم و نون و واو و یاء. (یادداشت مؤلف). لفظی است قراردادی و با این لفظ برای یادداشت قاعده قرائت شش حرف را جمع کرده اند هرگاه که بعد از نون ساکن و نون تنوین یکی از حروف یرملون واقع شود آن نون را از جنس آن حرف گردانیده با هم ادغام کنند باغنه مگر در لام و را غنه نکنند چنانچه من یوم و من ربهم و من ماء و من لبن و من وال و من نورو خیراً یره و خیراً من مشرکه. (غیاث) (آنندراج)
قلعۀ محکمی است در خراسان در چهارفرسنگی نساء و اعراب آن را جمغول نامند. (از انساب سمعانی) (از معجم البلدان). (معرب چمغول). قلعۀ استواری در خراسان قدیم، که بین آن و نسا چهار فرسنگ بود. (فرهنگ فارسی معین)
قلعۀ محکمی است در خراسان در چهارفرسنگی نساء و اعراب آن را جمغول نامند. (از انساب سمعانی) (از معجم البلدان). (معرب چمغول). قلعۀ استواری در خراسان قدیم، که بین آن و نسا چهار فرسنگ بود. (فرهنگ فارسی معین)
کشیده شدن و برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مبالغه نمودن در عقوبت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مبالغه نمودن در شستن و در پاک کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). حدیث: انهکوا اعقابکم ای بالغوا فی غسلها و تنظیفها. وهمچنین در حث و تحریض و وادار کردن کسی را به جنگ وقتال میگویند: انهکوا وجوه القوم، ای اجهدوهم و ابلغوا جهدکم فی قتالهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
کشیده شدن و برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مبالغه نمودن در عقوبت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مبالغه نمودن در شستن و در پاک کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). حدیث: اَنهِکوا اعقابکم ای بالغوا فی غسلها و تنظیفها. وهمچنین در حث و تحریض و وادار کردن کسی را به جنگ وقتال میگویند: انهکوا وجوه القوم، ای اجهدوهم و ابلغوا جهدکم فی قتالهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نام یکی از دو پارسا که بخوالیگری ضحاک رفتند: و بعد هفتصدسال (از پادشاهی ضحاک) ارمایل و کرمایل بخدمت آمدند، و از آن دو مرد که هر روز بکشتندی یکی را خلاص دادند و سوی صحرا فرستادند از میان مردمان، و کردان ازنژاد ایشان اند. (مجمل التواریخ و القصص صص 40-41). دو پاکیزه از کشور پادشا دو مرد گرانمایۀ پارسا یکی نامش ارمایل پاکدین دگر نام کرمایل پیش بین چنان بد که بودند روزی بهم سخن رفت هرگونه از بیش و کم ز بیدادگر شاه و از لشکرش وزان رسمهای بد اندر خورش یکی گفت ما را بخوالیگری بباید بر شاه رفت آوری وز آن پس یکی چاره ای ساختن ز هر گونه اندیشه انداختن مگر زین دو تن را که ریزند خون یکی را توان آوریدن برون برفتند و خوالیگری ساختند خورشها به اندازه پرداختند خورش خانه پادشاه جهان گرفت آن دو بیدار خرم نهان چو آمدش هنگام خون ریختن بشیرین روان اندر آویختن از آن روزبانان مردم کشان گرفته دو مرد جوان را کشان دمان پیش خوالیگران تاختند ز بالا بروی اندر انداختند پر از درد خوالیگران را جگر پر از خون دو دیده پر از کینه سر همه بنگرید این بدان آن بدین ز کردار بیداد شاه زمین از آن دو یکی را بپرداختند جز این چاره ای نیز نشناختند برون کرد مغز سر گوسپند برآمیخت با مغز آن ارجمند یکی را بجان داد زنهار و گفت نگر تا بیاری سر اندر نهفت نگر تا نباشی به آباد شهر ترا در جهان کوه و دشتست بهر بجای سرش زان سر بی بها خورش ساختند از پی اژدها از این گونه هر ماهیان سی جوان ازیشان همی یافتندی روان چو گرد آمدندی ازیشان دویست بر آن سان که نشناختندی که کیست خورشگر بر ایشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش کنون کرد از آن تخمه دارد نژاد کز آباد ناید به دل برش یاد. فردوسی. و رجوع به ارمائیل و ارمئیل شود
نام یکی از دو پارسا که بخوالیگری ضحاک رفتند: و بعد هفتصدسال (از پادشاهی ضحاک) ارمایل و کرمایل بخدمت آمدند، و از آن دو مرد که هر روز بکشتندی یکی را خلاص دادند و سوی صحرا فرستادند از میان مردمان، و کُردان ازنژاد ایشان اند. (مجمل التواریخ و القصص صص 40-41). دو پاکیزه از کشور پادشا دو مرد گرانمایۀ پارسا یکی نامش ارمایل پاکدین دگر نام کرمایل پیش بین چنان بُد که بودند روزی بهم سخن رفت هرگونه از بیش و کم ز بیدادگر شاه و از لشکرش وزان رسمهای بد اندر خورش یکی گفت ما را بخوالیگری بباید بر شاه رفت آوری وز آن پس یکی چاره ای ساختن ز هر گونه اندیشه انداختن مگر زین دو تن را که ریزند خون یکی را توان آوریدن برون برفتند و خوالیگری ساختند خورشها به اندازه پرداختند خورش خانه پادشاه جهان گرفت آن دو بیدار خرم نهان چو آمدْش هنگام خون ریختن بشیرین روان اندر آویختن از آن روزبانان مردم کشان گرفته دو مرد جوان را کشان دمان پیش خوالیگران تاختند ز بالا بروی اندر انداختند پر از درد خوالیگران را جگر پر از خون دو دیده پر از کینه سر همه بنگرید این بدان آن بدین ز کردار بیداد شاه زمین از آن دو یکی را بپرداختند جز این چاره ای نیز نشناختند برون کرد مغز سر گوسپند برآمیخت با مغز آن ارجمند یکی را بجان داد زنهار و گفت نگر تا بیاری سر اندر نهفت نگر تا نباشی به آباد شهر ترا در جهان کوه و دشتست بهر بجای سرش زان سر بی بها خورش ساختند از پی اژدها از این گونه هر ماهیان سی جوان ازیشان همی یافتندی روان چو گرد آمدندی ازیشان دویست بر آن سان که نشناختندی که کیست خورشگر بر ایشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد کز آباد ناید به دل بَرْش یاد. فردوسی. و رجوع به ارمائیل و ارمئیل شود
جمع واژۀ ارذل. زبون تران. ناکسان، متوحش گردیدن، بانگ کردن شتر، مضطر کردن کسی را به: ارزفه الیه، پیش درآمدن کسی را به: ارزف الیه، ارزاف ناقه، پویه دوانیدن آن: ارزفت الناقه
جَمعِ واژۀ اَرذَل. زبون تران. ناکسان، متوحش گردیدن، بانگ کردن شتر، مضطر کردن کسی را به: ارزفه الیه، پیش درآمدن کسی را به: ارزف الیه، ارزاف ناقه، پویه دوانیدن آن: ارزفت الناقه
ابن وایل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن همیسعبن حمیر. از اعراب است. (از معجم البلدان) ، کسانی که بر آنان اعتماد کنند. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). معتمدان. استواران. (فرهنگ فارسی معین). کسانی که بر آنان اعتماد کنند و از آنان ایمن باشند. بی بیم دارندگان. (از آنندراج). - هیئت امنا، گروهی که در سازمانی چون دانشکده و جز آن نظارت داشته باشند. ، (اصطلاح تصوف) ملامتیه را گویند. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ فارسی معین). فرقۀ ملامتیه را که یکی از فرقه های صوفیه است گویند، و آنان کسانی هستند که آنچه را در باطن و نهان خود دارند در ظواهر آشکار نسازند. (از اصطلاحات الصوفیۀ کمال الدین ابوالغنائم). - امنای تذکره، جمع واژۀ امین تذکره. (از فرهنگ فارسی معین). - امنای دولت، کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). و رجوع به امین شود
ابن وایل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن همیسعبن حمیر. از اعراب است. (از معجم البلدان) ، کسانی که بر آنان اعتماد کنند. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). معتمدان. استواران. (فرهنگ فارسی معین). کسانی که بر آنان اعتماد کنند و از آنان ایمن باشند. بی بیم دارندگان. (از آنندراج). - هیئت امنا، گروهی که در سازمانی چون دانشکده و جز آن نظارت داشته باشند. ، (اصطلاح تصوف) ملامتیه را گویند. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ فارسی معین). فرقۀ ملامتیه را که یکی از فرقه های صوفیه است گویند، و آنان کسانی هستند که آنچه را در باطن و نهان خود دارند در ظواهر آشکار نسازند. (از اصطلاحات الصوفیۀ کمال الدین ابوالغنائم). - امنای تذکره، جَمعِ واژۀ امین تذکره. (از فرهنگ فارسی معین). - امنای دولت، کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). و رجوع به امین شود
درختچه ای از تیره بیدهااز دسته فلفلها که گیاه بومی هند و مالزی و فیلیپین است و در هندوچین و ماداگاسکار و افریقای شرقی نیزمی رویدبرگ خشک شده این گیاه طعمی معطر دارد و از آن ماده ای بنام بتل استخراج کنند. این ماده مستخرج دارای اثر فایض و اشتهاآور و ضد کرم است. در اثر جویدن برگ تملول ترشحات بزاق زیاد میگردد و اشتها را تحریک میکند و ضمنا رنگ بزاق نیز قرمز میشود شاه حسینی بتل غاجی پان
درختچه ای از تیره بیدهااز دسته فلفلها که گیاه بومی هند و مالزی و فیلیپین است و در هندوچین و ماداگاسکار و افریقای شرقی نیزمی رویدبرگ خشک شده این گیاه طعمی معطر دارد و از آن ماده ای بنام بتل استخراج کنند. این ماده مستخرج دارای اثر فایض و اشتهاآور و ضد کرم است. در اثر جویدن برگ تملول ترشحات بزاق زیاد میگردد و اشتها را تحریک میکند و ضمنا رنگ بزاق نیز قرمز میشود شاه حسینی بتل غاجی پان