سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رهاورد، تحفه، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبود به ارمغانی (سعدی۲ - ۵۹۳)
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رَهاوَرد، تُحفه، سَفته، نورَهان، نَوراهان، نَوارَهان، راهواره، بازآورد، عُراضه، بِلَک، لُهنه، برای مِثال آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبُوَد به ارمغانی (سعدی۲ - ۵۹۳)
دراز و راست و سخت گردیدن. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ اتان و اتان، بمعنی خرماده، جمع واژۀ اتّون و اتون، بمعنی آتشدان و کورۀ نان پزان و آهک پزان و غیره. (منتهی الارب)
دراز و راست و سخت گردیدن. (منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ اَتان و اِتان، بمعنی خرماده، جَمعِ واژۀ اَتّون و اَتون، بمعنی آتشدان و کورۀ نان پزان و آهک پزان و غیره. (منتهی الارب)
نابودی، برآماسیدن، پراکندگی، پاره پاره گی: ابر نیست شدن نابود شدن، از هم پاشیدن، ناپدیدی، از هم پاشیدگی. نابود شدن، رفتن، ناپدید شدن، بر افتادن، نیست شدن
نابودی، برآماسیدن، پراکندگی، پاره پاره گی: ابر نیست شدن نابود شدن، از هم پاشیدن، ناپدیدی، از هم پاشیدگی. نابود شدن، رفتن، ناپدید شدن، بر افتادن، نیست شدن