جدول جو
جدول جو

معنی ارغاب - جستجوی لغت در جدول جو

ارغاب
جوی آب، جوی، رود، برای مثال فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق - لغتنامه - ارغاب)
تصویری از ارغاب
تصویر ارغاب
فرهنگ فارسی عمید
ارغاب(کَ بَ / بِ)
راغب کردن. (منتهی الأرب). راغب گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طالب گردانیدن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
ارغاب(اَ)
جوی آب. رودخانه. (ب-رهان) (آنندراج). ارغا. (جهانگیری) (برهان) :
فرازش پراز خون چو کوه طبرخون
نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر.
عمعق.
ز هر دو دیده دو ارغاب خون شده ست روان.
سوزنی.
آنکه از عشوه های او ارغاب
میدهد تشنه را فریب سراب.
سیف (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
ارغاب
جوی آب، رودخانه
تصویری از ارغاب
تصویر ارغاب
فرهنگ لغت هوشیار
ارغاب
جوی آب، رود، ارغا، ارغاو
تصویری از ارغاب
تصویر ارغاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارغان
تصویر ارغان
(پسرانه)
نام حاجب سلطان محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارغام
تصویر ارغام
به خاک انداختن چیزی، کنایه از شکست دادن و خوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارباب
تصویر ارباب
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغراب
تصویر اغراب
چیز نو و غریب آوردن، مطلب شگفت آور و تازه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برغاب
تصویر برغاب
جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود، جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود، بندآب، برغ، سربرغ، وارغ
فرهنگ فارسی عمید
جمع رطب، خرمای تازه وتر تازه خرماها نو خرماها رسیدن خرما، ترکردن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغاب
تصویر الغاب
سخت عاجز و ناتوان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
شگفت آوری در سخن، دور رفتن، بسیار خندیدن، نو آوری شگفت آوردن، تازه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازغاب
تصویر ازغاب
برگ نو آوردن: رز موی زرد بر آوردن جوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهاب
تصویر ارهاب
ترساندن، شترسواری برشتر خسته نشستن ترسانیدن دچار هراس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاث
تصویر ارغاث
نیزه بازی، شیرآوردن شیردار شدن، شیر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاو
تصویر ارغاو
جوی آب رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارساب
تصویر ارساب
به گودی نشستن چشم گود چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاب
تصویر ارتاب
سوده شدن و ریختن سوده ریزی، گدایی دربی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاب
تصویر ارجاب
ترسیدن، بزرگداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتغاب
تصویر ارتغاب
کشیده شدن، خواستن، گرایش خواهانی خواستاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکاب
تصویر ارکاب
برنشاندن سوار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغام
تصویر ارغام
بخاک مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رغل، سبزی ترشی ها درجای خودنهادن، بچه شیردادن، گمراه شدن، ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاف
تصویر ارغاف
تیزنگریستن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغاد
تصویر ارغاد
فراخسالی (رودر روی خشکسالی)، خوشگذرانی، فراخروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغام
تصویر ارغام
((اِ))
به خاک مالیدن، بینی کسی را به خاک مالیدن، خوار کردن، خشم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
((اِ))
به رعب و هراس افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارباب
تصویر ارباب
جمع رب، پرورش دهندگان، مربیان، مالک، دارا، صاحب ملک، خداوندگار، آقا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارهاب
تصویر ارهاب
((اِ))
ترسانیدن، دچار هراس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارباب
تصویر ارباب
سالار
فرهنگ واژه فارسی سره