جدول جو
جدول جو

معنی ارعاس - جستجوی لغت در جدول جو

ارعاس
(کِشْ وَ سِ)
لرزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). لرزاندن. (منتهی الأرب). ارعاش
لغت نامه دهخدا
ارعاس
لرزانیدن، لرزاندن
تصویری از ارعاس
تصویر ارعاس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارباس
تصویر ارباس
(پسرانه)
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارعاد
تصویر ارعاد
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ رعله
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رغس، فراوان بودن، با فراخی و خوشی زیست کردن
لغت نامه دهخدا
(کَ)
رعنا گردانیدن. (نسخه ای از کنزاللغات)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نِ)
سیلان. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کَشْ شَ / شِ بَ)
سبک و سخت زدن نیزه. (منتهی الأرب). نیزۀ سخت و زود زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، ناقه دادن کسی را. (منتهی الأرب). شتر ماده بکسی دادن. دادن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، کفک برآوردن شیر و سربستن آن. (منتهی الأرب). کفک کردن شیر خوردنی، ارغاء بائل، بسیار رغوه و کف برآوردن گمیز گمیزنده
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ)
ترساندن. ترسانیدن. ارهاب. افزاع. تخویف:ارعبه ، خوّفه و افزعه. (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ تَ)
مهمانی عروسی نمودن و سور کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سور کردن. (آنندراج). یقال: اعرس اعراساً، مهمانی عروسی نمود و سور کرد. (منتهی الارب). ولیمه ساختن. (تاج المصادر بیهقی) (زمخشری).
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ نَ)
شتابانیدن. (منتهی الأرب) (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ)
سوراخ ساختن تیر را تا در آن پیکان نهند. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رعظ، به معنی جای درنشاندن پیکان در تیر که بالای آن پیچند
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ گُ)
جنبانیدن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ گُ)
ارعاس. لرزانیدن. (منتهی الأرب) ، ارعوفه. سنگی که تک چاه وقت کندن گذارند تا بر آن نشسته چاه را پاک کنند. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَدِهْ)
ترسانیدن. (منتهی الأرب). تهدید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، پشیمان شدن بر ترک چیزی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(کِشْوَ)
بی آرام و مضطرب کردن کسی را. بی آرام و مضطرب گردانیدن. (منتهی الأرب) : منوچهر (ابن قابوس) را بر محاربت و ارعاج او (قابوس بن وشمگیر) از آن نواحی تکلیف کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 371).
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ یا بِ شِ)
زیاده گردانیدن. زیاده کردن. برکت دادن: ارغسه اﷲ مالاً، زیاده گرداندخدای مال او را و برکت دهد در آن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رجس
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ خوَرْ / خُرْ)
به خشم آوردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لرزیدن. (منتهی الارب) ، تکیه کردن بر نازبالش. بر مرفقه تکیه کردن، ارتفاق حوض، پر گردیدن آن، بچیزی یاری گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، رفیق بودن. رفاقت کردن. قوله تعالی: ’... و حسنت مرتفقاً’. (قرآن 31/18).
ور کند نرمی نفاقی م یکند
زاستمالت ارتفاقی میکند.
مولوی.
چونکه هر جزوی بجوید ارتفاق
چون بود جان عزیز اندر فراق.
مولوی.
، طلب رفیق کردن. (منتهی الارب) ، بچیزی منفعت گرفتن
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ سَ)
اندازه کردن آب را به مرجاس. (منتهی الارب). و آن سنگی است که در چاه اندازند تا به آواز آن عمق چاه معلوم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعراس
تصویر اعراس
دامادشدن ویوک گرفتن (ویوک عروس)، همبستری، فرود آمدن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماس
تصویر ارماس
جمع رمس، گو رها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاش
تصویر ارعاش
لرزانیدن به لرزه در آوردن ناتوان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاف
تصویر ارعاف
خون دماغ شدن، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعام
تصویر ارعام
نزاریدن گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعان
تصویر ارعان
رعنا گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکاس
تصویر ارکاس
باز گرداندن نگونسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاء
تصویر ارعاء
((اِ))
رویانیدن گیاه، چرانیدن ستور، گوش دادن به سخن کسی، بخشودن، شرم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
((اِ))
به رعب و هراس افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن
فرهنگ واژه فارسی سره