جدول جو
جدول جو

معنی ارضین - جستجوی لغت در جدول جو

ارضین
در باور قدما، هفت طبقۀ زمین
تصویری از ارضین
تصویر ارضین
فرهنگ فارسی عمید
ارضین(اَ رَ)
جمع واژۀ ارض (در حالت نصب و جرّ).
- ارضین سبع، هفت طبقۀ زمین
لغت نامه دهخدا
ارضین
جمع ارض، زمینها هفت لایه زمین در باور پیشینیان، جمع ارض (درع. در حالت نسبی و جری) یا زمینها سبع. هفت طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردین
تصویر اردین
(پسرانه)
راستین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمین
تصویر ارمین
(پسرانه)
آرمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارکین
تصویر ارکین
(پسرانه)
آزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشین
تصویر ارشین
(دخترانه)
عاقلترین، هوشمند ترین، با فتح (الف) و کسر (ر)، نام یکی از شاهدختهای هخامنشی، مرکب از ارش به معنای عاقل و زیرک + ین پسوندتفضیلی، به معنی عاقلترین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارزین
تصویر ارزین
(پسرانه)
نام فرماندار پارس هنگام یورش اسکندر به ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عارضین
تصویر عارضین
دو رخ، دو طرف چهره
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ضا)
نعت تفضیلی از رضی و رضوان. خشنودتر. راضی تر، بازداشته شدن شتر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گَ)
شادی. شادان شدن. ارن. اران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
دانه ای است که شیر را پنیر می گرداند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
آروین. (سروری). تجربه. (جهانگیری) (صحاح الفرس) (برهان) (سروری). امتحان. آزمایش. (برهان) (آنندراج) (رشیدی). آزمون
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
دشتینباخ. معمار کلیسای استراسبورگ، متولد در شتینباخ (باد) در حدود 1244 و متوفی به سال 1318 م
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کی ارمین، نام پسر چهارم کیقباد و برادر کوچک کاوس. (برهان) (جهانگیری) (مؤیدالفضلاء) :
نخستین چه کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین
چهارم کی ارمین، کجا بود نام
سپردند گیتی به آرام و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
ارمینا. نام ارمنستان بزبان پارسی باستان (هخامنشی). (ایران باستان ص 1452)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جمع واژۀ ارض (در حالت رفع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یاقوت گوید بدین صورت این نام را بخط اندلسیین یافتم ولی در حرف ضاد تردید دارم زیرا حرف ضاد در لغت غیرعرب نیست. و آن از قراء مالقه است و ابوالحسن سلیمان بن محمد بن الطراوه السبائی النحوی المالقی الارضیطی شیخ اندلسیین بزمان خویش آنجا متولد شده. (معجم البلدان)
از قراء مالقه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ ضی یَ)
تأنیث ارضی، ارتمیز. نام ملکۀ هالیکارناس است که در حملۀ خشیارشا بیونان بر ضد یونانیان شرکت و در سالامین حرب کرد (480 قبل از میلاد) ، ارتمیز دوم، ملکۀ هالیکارناس در کاری. وی برای شوهر خود آرامگاه مزل را بنا کرد و آن یکی از عجایب سبعۀ عالم است. (353 قبل از میلاد). و نام مزله که در زبانهای اروپائی بمقابر عالیه اطلاق میگردد از اسم همین آرامگاه اتخاذ شده است. و رجوع به ارطامیس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زینه و پایۀ نردبان. (برهان) (آنندراج). پایه. پله، یا نام شتری بوده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یعقوب پاشا. وکیل نظارت معارف مصر، متوفی بسال 1919 میلادی او راست: 1- احکام المرعیه فی شأن الاراضی المصریه. که سعید افندی عمون آن را بعربی ترجمه کرد و آن شامل دو قسم است: اول در باب اراضی بر وجه شرعی بر حسب مذهب امام ابی حنیفه سخن راند و آن شامل چهار کتابست. دوم در باب اراضی بر وجهی که امروز دیده میشود و آن نیز دارای چهار کتابست و آن در بولاق بسال 1307 هجری قمری بطبع رسیده است.
2- القول التام فی التعلیم العام. علی بک بهجت آن را بعربی نقل کرده و در بولاق بسال 1894 میلادی چاپ شده است. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
الارین، محل الاعتدال فی الاشیاء وهو نقطه فی الارض یستوی معها ارتفاع القطبین فلایأخذهناک اللیل من النهار ولاالنهار من اللیل، و قد نقل عرفاً الی محل الاعتدال مطلقاً. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ یُ)
نام اسبی که نپتون با ضربت سه شاخی از زمین برآورد، آنگاه که وی با می نرو در ستیزه بود
لغت نامه دهخدا
(اَ یُ)
شاعر غزلسرای یونانی مبتکر اشعار غنائی که بافتخار دیونیسوس (باکوس) سروده میشد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هدر. (منتهی الارب). هدر. باطل (چنانکه خون کسی).
لغت نامه دهخدا
(رِ ضَ)
تثنیۀ عارض (در حالت نصبی و جری). رجوع به عارض شود:
همه شکرلب و بادام چشم و پسته دهان
بنفشه زلف و سیمین عارضین و گل رخسار.
امیرمعزی.
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی.
- خفیف العارضین،مردی که بر دو خد موی تنک دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به ارض. زمینی. خاکی. بری.
- آفات ارضی، مقابل سماوی.
- شکل ارضی، مکعب، پسر سست و نرم اعضا زادن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام الارضین
تصویر ام الارضین
گوهر زمین ها خدایخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضی
تصویر ارضی
خاکی، بری، زمینی، مکعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمین
تصویر ارمین
فرانسوی گلبویه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
رویدادهای زمینی مونث ارضی یا حوادث ارضیه. حادثه ها و رویدادهای زمینی پیشامدهایی که در روی زمین صورت میگیرد. یا نفس ارضیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارچین
تصویر ارچین
پایه، پله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عارض، دورخ تثنیه عارض در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دو رخ دو رخساره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متمارض، بیمار نمایان جمع متمارض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
خاک انداز فلزی که برای هم زدن و جابه جایی آتش به کار رود، چوبی که تیغه ی پروانه را به سنگ آسیاب وصل کند
فرهنگ گویش مازندرانی