- ارضاع
- شیر دادن، شیر دادن زن
معنی ارضاع - جستجوی لغت در جدول جو
- ارضاع ((اِ))
- شیر دادن
- ارضاع
- شیر دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرمایه گذاری کالایی، سیراب کردن، پاسخ روشن دادن، بخشیدن کالا
باز گردانیدن، رجوع کردن
خوی ریختن، درنگیدن، بریدن شیر
خستن به نیزه، فرو بردن نیزه
نرم سخنی نرم زبانی فروتنی خمیدگی: از پیری
جمع ربع، چاریک ها، جمع ربع ربع ها چهاریک ها. یا ارباع عالم. چهار گوشه جهان
شیر خوردن کودک
باز فرستادن، فرستادن
چگونگی ها
رام کردن، تو سری زدن، سست شدن
احوال، حالها
زبون کردن به خاکستر نشاندن، شتابانیدن، زیان دیدگی، تیز راندن
سپردن کاری به کسی یا جایی، هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر
وضع ها، کیفیت ها، حالت ها، توانهای مالی، جمع واژۀ وضع
((اَ یا اُ))
فرهنگ فارسی معین
جمع وضع، هیئت ها، شکل ها، احوال، کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن، وضع کسی را به هم ریختن، و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی
ربع ها، سراها، منزل ها، ناحیه ها، سرزمین ها
ربع ها، چهار یک ها، پانزده دقیقه ها
ربع ها، چهار یک ها، پانزده دقیقه ها
خشنودش سگیرش خشنود کردن راضی گردانیدن ترضیه دادن چیزی به کسی برای خشنود کردن او اقناع
شیر خوردن کودک از پستان مادر
شیرخوارگی، شیر دادن مادر به کودک
راضی کردن، خشنود کردن، برآورده کردن
((رِ))
فرهنگ فارسی معین
شیر خوردن کودک از پستان مادر، شیر دادن به کودکی که مادرش فاقد شیر طبیعی می باشد، بچه شیرخوار را به دایه سپردن