معنی اوضاع اوضاع((اَ یا اُ)) جمع وضع، هیئت ها، شکل ها، احوال، کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن، وضع کسی را به هم ریختن، و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی تصویر اوضاع فرهنگ فارسی معین
اوضاع اوضاع جَمعِ واژۀ وضع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حالها. (آنندراج). احوال. رجوع به وضع شود. - اوضاع زندگی، اسباب زندگی و برگ و ساز. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا