جدول جو
جدول جو

معنی اوضاع

اوضاع((اَ یا اُ))
جمع وضع، هیئت ها، شکل ها، احوال، کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن، وضع کسی را به هم ریختن، و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی
تصویری از اوضاع
تصویر اوضاع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اوضاع

اوضاع

اوضاع
وضع ها، کیفیت ها، حالت ها، توانهای مالی، جمعِ واژۀ وضع
اوضاع
فرهنگ فارسی عمید

اوضاع

اوضاع
جَمعِ واژۀ وضع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حالها. (آنندراج). احوال. رجوع به وضع شود.
- اوضاع زندگی، اسباب زندگی و برگ و ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ابضاع

ابضاع
سرمایه گذاری کالایی، سیراب کردن، پاسخ روشن دادن، بخشیدن کالا
ابضاع
فرهنگ لغت هوشیار