جدول جو
جدول جو

معنی ارضا - جستجوی لغت در جدول جو

ارضا
راضی کردن، خشنود کردن، برآورده کردن
تصویری از ارضا
تصویر ارضا
فرهنگ فارسی عمید
ارضا
خشنودش سگیرش خشنود کردن راضی گردانیدن ترضیه دادن چیزی به کسی برای خشنود کردن او اقناع
فرهنگ لغت هوشیار
ارضا
اقناع، ترضیه، خشنود، خشنودی، راضی، قانع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتا
تصویر ارتا
(دخترانه و پسرانه)
راستی، درستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اردا
تصویر اردا
(پسرانه)
نام موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسا
تصویر ارسا
(دخترانه)
ارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشا
تصویر ارشا
(دخترانه)
از نام های ایران باستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارضاع
تصویر ارضاع
شیر دادن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
درنگی کردن. (منتهی الأرب). درنگی شدن مرد. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(کُ)
فروخوابانیدن چشم را و بازگشادن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
شیر دادن. (تاج المصادر بیهقی). شیر دادن زن. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جمع واژۀ ارض، درخت سنجد. (مهذب الاسماء) (ربنجنی). ج، اراطی، اراط، ارطیات
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ وَ کُ)
خشنود کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). ترضیه. (مجمل اللغه). دادن چیزی که خشنود کند. (منتهی الأرب) ، ارطاب بسر، رسیدن غورۀ خرما. (منتهی الأرب). پخته شدن خرما. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، ارطاب قوم، نزدیک شدن پختگی خرماهاشان. قریب رسیدن شدن خرمابنان آنها. (منتهی الأرب) ، ارطاب نخل، نزدیک رسیدن شدن بار آن. رطب شدن آنچه بر خرمابن است. (منتهی الأرب) ، ارطاب ثوب، تر کردن جامه را
لغت نامه دهخدا
(رِ)
در تداول عامه، ناراضی. ناخرسند. ناخشنود. که راضی نیست. که رضایت ندارد. رجوع به ناراضی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارغا
تصویر ارغا
جوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
پسندیدن، خرسندی، برگزیدن پسندیدن خشنود کردن، اختیار کردن گزیدن بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقا
تصویر ارقا
جمع رقیق، بندگان، مملوکان
فرهنگ لغت هوشیار
رویانیدن گیاه چرانیدن ستوررا، گوش دادن سخن کسی را استماع گوش بسوی چیزی داشتن، بخشودن عفو کردن رعایت و مرحمت کردن، آزرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
امید بخشیدن، دیر کاری، جمع رجا، کناره ها کرانه ها طرف ها گوشه ها. امیدوار کردن، واپس بردن کار را به تاء خیر انداختن وا پس داشتن پس افکندن باز پس بردن سپس انداختن کاری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنا
تصویر ارنا
نام درختی در جنگلهای ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارثا
تصویر ارثا
سیاه و سفید رخنیک از راه ارث از طریق میراث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضی
تصویر ارضی
خاکی، بری، زمینی، مکعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراض
تصویر اراض
خوان بزرگ: پشمباف پرندباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسا
تصویر ارسا
اشک آب چشم اشک چشم دمع
فرهنگ لغت هوشیار
دول را ریسمان بستن (دول دلو تازی شده)، پاره دادن پارک دادن (پارک رشوه)، شیردادن رشوه دادن پول دادن یا هدیه دادن بکسی برای اجرای منظوری خاص
فرهنگ لغت هوشیار
دیوچه موریانه تافشک چوب خوارک دیوک موریانه زنگ آهن گیاه دراز، گیاه انباری کرمی ریز به صورت مور که چوب خوار چوب خوارک چوب خواره دیوچه دیوک، زنگ آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردا
تصویر اردا
هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارضا
تصویر نارضا
ناخرسند ناراضی مقابل رضا راضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضاض
تصویر ارضاض
خوی ریختن، درنگیدن، بریدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضاع
تصویر ارضاع
شیر دادن، شیر دادن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضاء
تصویر ارضاء
((اِ))
خشنود کردن، راضی گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارضاع
تصویر ارضاع
((اِ))
شیر دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعضا
تصویر اعضا
هموندان، اندام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی