سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
سَروِ کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عَرعَر، اَبهَل، وُهل، ارجا، مای مَرز
اشک، مایعی که از ترشح غده های اشکی حاصل می شود و چشم را مرطوب نگه می دارد و در حال گریستن از چشم فرومی ریزد برای مثال ز آهم بود یک شراره درخش / ارس بود ارس مرا مایه بخش (فرید الدهر- مجمع الفرس - ارس)
اشک، مایعی که از ترشح غده های اشکی حاصل می شود و چشم را مرطوب نگه می دارد و در حال گریستن از چشم فرومی ریزد برای مِثال ز آهم بُوَد یک شراره درخش / اَرَس بود اَرس مرا مایه بخش (فرید الدهر- مجمع الفرس - ارس)
اشک. (جهانگیری). آب چشم. (صحاح الفرس) (اوبهی). اشک چشم. دمع. دمعه: ز آهم بود یک شراره درخش ارس باشدارس مرا مایه بخش. قریعالدهر. ارس شد ارس من از جستجویت. لطفی
اشک. (جهانگیری). آب چشم. (صحاح الفرس) (اوبهی). اشک چشم. دمع. دمعه: ز آهم بود یک شراره درخش اَرَس باشداَرْس ِ مرا مایه بخش. قریعالدهر. اَرَس شد اَرْس ِ من از جستجویت. لطفی
سرو کوهی. (جهانگیری) (آنندراج). شعوری بکسر راء آورده گوید: درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار نوشته اند. (شعوری). گونه ایست از سرو کوهی که آنرا به خراسان ارس نامند و در جادۀ چالوس وگچسر هورس گویند و در نوده بنام اورس مشهور است و در منجیل اربس نام دارد و در هرزویل اردوج خوانده می شود و در آمل موسوم به ورس باشد و در قوشخانه و سوالدی مسمی به ارچه است و نیز آنرا ارچا و ارسا گفته اند. مؤلف برهان گوید: و بعربی آنرا ابهل و عرعرخوانند و تخم ثمر آنرا جوزالابهل و ثمرهالعرعر گویند. (برهان قاطع). این درخت بیشتر در زمینهای استپی و آخر جنگلهای مرطوب چون منجیل و نوده و قوشخان و خراسان شرقی و کوههای میان چالوس و طهران منتشر است در ارتفاع 500 گزی نوده تا 2000 گزی قوشخانه. (گااوبا) : الا تا مؤمنان دارند روزه الا تا هندوان گیرند لکهن بدریابار باشد عنبرتر بکوه اندر بود کان خماهن نروید از درخت ارس، کافور نخیزد از میان لاد، لادن زیادی خرم و خرم زیادی میان مجلس شمشاد و سوسن. منوچهری. از برای قوت دل گر بخوری بایدم صندل و مندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ. ابن یمین. رجوع به ابهل و عرعر و جوزالابهل و ثمرهالعرعر و پیرو و هورس شود
سرو کوهی. (جهانگیری) (آنندراج). شعوری بکسر راء آورده گوید: درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار نوشته اند. (شعوری). گونه ایست از سرو کوهی که آنرا به خراسان اُرس نامند و در جادۀ چالوس وگچسر هورَس گویند و در نوده بنام اَورَس مشهور است و در منجیل اَربس نام دارد و در هرزویل اردوج خوانده می شود و در آمل موسوم به وَرس باشد و در قوشخانه و سوالدی مسمی به اَرچه است و نیز آنرا ارچا و اُرسا گفته اند. مؤلف برهان گوید: و بعربی آنرا ابهل و عرعرخوانند و تخم ثمر آنرا جوزالابهل و ثمرهالعرعر گویند. (برهان قاطع). این درخت بیشتر در زمینهای استپی و آخر جنگلهای مرطوب چون منجیل و نوده و قوشخان و خراسان شرقی و کوههای میان چالوس و طهران منتشر است در ارتفاع 500 گزی نوده تا 2000 گزی قوشخانه. (گااوبا) : الا تا مؤمنان دارند روزه الا تا هندوان گیرند لکهن بدریابار باشد عنبرتر بکوه اندر بود کان خماهن نروید از درخت ارس، کافور نخیزد از میان لاد، لادن زیادی خرم و خرم زیادی میان مجلس شمشاد و سوسن. منوچهری. از برای قوت دل گر بخوری بایدم صندل و مندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ. ابن یمین. رجوع به ابهل و عرعر و جوزالابهل و ثمرهالعرعر و پیرو و هُوَرْس شود
ارس، سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز
اُرس، سَروِ کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عَرعَر، اَبهَل، وُهل، ارجا، مای مَرز
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقۀ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7)
نعت تفضیلی از رسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
نعت تفضیلی از رَسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)