جدول جو
جدول جو

معنی ارتیاس - جستجوی لغت در جدول جو

ارتیاس
(کَ)
ارتئاس. مهتر شدن. (تاج المصادر بیهقی). مهتر گردیدن. سری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
ریاضت کشیدن، رنج بردن برای آموختن یا تعلیم گرفتن، رام شدن بر اثر تعلیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاش
تصویر ارتیاش
خوب شدن حال کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
راحت یافتن، آرام شدن، شاد شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
شک کردن، در شک افتادن، شک پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتماس
تصویر ارتماس
سراپا فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فِ شِ)
آکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آکنده شدن با هم و درآکنده شدن از گوشت و جز آن. (منتهی الارب). پرگوشت شدن تن. (آنندراج) ، پیوسته شدن. (منتهی الارب). پیوسته گردیدن هر چیزی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لرزیدن. (منتهی الارب) ، تکیه کردن بر نازبالش. بر مرفقه تکیه کردن، ارتفاق حوض، پر گردیدن آن، بچیزی یاری گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، رفیق بودن. رفاقت کردن. قوله تعالی: ’... و حسنت مرتفقاً’. (قرآن 31/18).
ور کند نرمی نفاقی م یکند
زاستمالت ارتفاقی میکند.
مولوی.
چونکه هر جزوی بجوید ارتفاق
چون بود جان عزیز اندر فراق.
مولوی.
، طلب رفیق کردن. (منتهی الارب) ، بچیزی منفعت گرفتن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ارتساس خبر، فاش شدن و ظاهر گشتن آن. ظاهر گردیدن آن. پراکنده شدن آگاهی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
لرزیدن با آوازی، چنانکه خانه گاه زلزله. تحرک. اضطراب: ارتجاس بناء. و منه الحدیث: فارتجس ایوان کسری، ای تحرک حرکه سمع لها صوت. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای از نواحی أستوا از اعمال نیشابور و ابوعبداﷲ الحسن بن اسمعیل بن علی الارتیانی النیسابوری (متوفی پس از 310 هجری قمری) بدانجا منسوبست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ترش روی بود. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). و رجوع به ارتبام شود، برافروختن آتش را. آتش افروختن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ نَ)
ترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). بترسیدن. (زوزنی). خوف. هراس. ترس: و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). و سباشی تکین، از ارتیاع اتباع ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294). در دل اهل اسلام از آن ندای هائل و بنای مائل روعی عظیم حادث شد و امداد التیاع و ارتیاع در ضمایر متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 393)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ)
رام شدن. (منتهی الارب). رام شدن بتعلیم.
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ نِ)
نیکو شدن حال کسی. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). حسن حال. نیکو شدن احوال: چون عبدالملک بن نوح و فایق از آن هزیمت ببخارا رسیدند وبکتوزون بدیشان پیوست و لشکرهای متفرق جمع شد دیگر بار خیال استقلال و امید ارتیاش و طمع انتعاش بر مزاج ایشان مستولی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216). و اشجار بخاصیت گریۀ ابر بهار... انتعاشی گرفتند و بوسیلت آن بار دیگر ارتیاشی یافتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
جستن. (تاج المصادر بیهقی). طلب کردن. (غیاث اللغات) : اذا بال احدکم فلیرتد لبوله، ای لیطلب مکاناً لیناً او منحدراً
لغت نامه دهخدا
(کَپْ پی)
مهتر گردیدن. رئیس شدن.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شادمانی. (منتهی الارب). شادی. شادمان شدن. (منتهی الارب). شاد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مسرت. سرور. روح. فرح: ابوالحارث از آن حال ارتیاح نمود و بکتوزون را که امیر حاجب بزرگ بود به سپاهسالاری لشکر نیشابور فرستاد و او را سنان الدوله لقب داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 186). بکتوزون بهر جانب مسرعان دوانید و از فتحی که برآمده بود اعلام داد و اولیای دولت بدان مسرّت و ارتیاح فزودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 198). و چون امیر ناصرالدین بخراسان آمد و ابوعلی را از خراسان بیرون کرد بملاقات قابوس ارتیاح نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). و در غم آشیان دنیا این چه سرور و ارتیاح است. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
شک کردن، به شک افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
ریاضت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباس
تصویر ارتباس
گوشت نو آوردن، خوشه پری پرشدن خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاغ
تصویر ارتیاغ
خواستن، شکارجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاس
تصویر ارتجاس
غرش آسمان، تنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکاس
تصویر ارتکاس
نگونسازی افتادن برآمدن پستان
فرهنگ لغت هوشیار
آبفرویی به آب فروشدن سربه زیرآب فروبردن به آب فرو شدن فرو شدن در آب در آب غوطه خوردن به یک باره در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاس
تصویر ارتهاس
جنبیدن، دلواپسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاع
تصویر ارتیاع
هراسیدن ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
شادمانی شاد شدن، آسایش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاد
تصویر ارتیاد
جستن، خواهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاش
تصویر ارتیاش
نیکو شدن حال کسی نیکو شدن احوال، حسن حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاش
تصویر ارتیاش
((اِ))
نیکو حال شدن، حسن حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
((اِ))
مسرور شدن، خوشحال گشتن، شاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتماس
تصویر ارتماس
((اِ تِ))
به آب فرو شدن، در آب غوطه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
((اِ))
کسی را متهم ساختن، دچار شک و تردید گردیدن، گمان داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
((اِ تِ))
رام شدن بر اثر تعلیم، تعلیم یافتن، ریاضت کشیدن، ستم کشیدن برای تعلم، خوش کردن کسی را
فرهنگ فارسی معین