جدول جو
جدول جو

معنی ارتل - جستجوی لغت در جدول جو

ارتل
(اَ تَ)
مرد گنگلاج. کندزبان، خوردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، ارتمام فصیل، تازه کوهان آوردن کره شتر
لغت نامه دهخدا
ارتل
(اَ تُ)
حصن یا قریه ای است بیمن از حازّه بنی شهاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ارتل
کند زبان، سامانیافته
تصویری از ارتل
تصویر ارتل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتا
تصویر ارتا
(دخترانه و پسرانه)
راستی، درستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
مجموع نیروهای نظامی یک کشور، بخشی از نیروی نظامی بعضی از کشورها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارذل
تصویر ارذل
فرومایه ترین، پست ترین، فرومایه تر، پست تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارجل
تصویر ارجل
ویژگی اسبی که یک پا یا یک دستش سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
ائتلاف صاحبان چند کارخانه یا مؤسسه برای ثابت نگه داشتن بهای اجناس و محصولات خود، اتحادیه چند شرکت بزرگ اقتصادی برای کنترل قیمت ها
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
شرکت بزرگی که از چند شرکت کوچکتر برای تثبیت بهای کالائی تشکیل شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
گیوم شوالیه دو. زبانشناس اتریشی که در سال 1839 میلادی در هوف (مراوی) متولد شد و در سال 1907 میلادی در وین درگذشت. در وین استاد زبانشناسی بود. آثار زیر از اوست: مطالعات همری (1871- 1874) ، مطالعاتی درباره دموستن (1877- 1878) و مطالعاتی درباره حقوق مدنی آتنی و منابع آن (1878)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارغل
تصویر ارغل
خروسه نبریده، درازخایه، فراخ زیست در خانه باز
فرهنگ لغت هوشیار
ول زبان زود سخن (ناظم الاطباء)، آویزان گوشت فروهشته گوشت، سست، لشکر گران، دراز بینی، کوه دماغه دار
فرهنگ لغت هوشیار
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتل
تصویر ترتل
آهسته خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتل
تصویر راتل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتل
تصویر افتل
آرنج برآمده نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتل
تصویر اوتل
میباره می پرست می زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتز
تصویر ارتز
فرانسوی سنگ آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتق
تصویر ارتق
تاجر بازرگان، شریک انباز مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
سست و تباه شدن کار زیان رسیدن بکارها نادرست شدن کار خلل پذیرفتن، نابسامانی بی سروسامانی، آشفتگی فکر نقصان عقل. یا اختل حواس. پراکندگی و پریشانی حسها. یا اختل عقل. شوریده عقل بودن نقصان عقل
فرهنگ لغت هوشیار
شرکت بزرگی که از چند شرکت کوچکتر برای تثبیت بهای کالائی تشکیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارته
تصویر ارته
اسکنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتل
تصویر ابتل
تحفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
مجموع سپاهیان مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
فرومایه کردن: ناکس گردانیدن فرومایه ترین ناکس ترین پزوی رذیل تر خوارتر زبون تر پست تر اخس دون تر فرومایه تر ناکس تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحل
تصویر ارحل
اسپ سپید پشت، جمع رحل، خواب افزار رخت خواب، پالان های اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجل
تصویر ارجل
قوی، مردکلان پای، بزرگ پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتخ
تصویر ارتخ
خشکه پوست خشک
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ))
اتحادیه ای مرکب از چند شرکت یا مؤسسه اقتصادی برای در دست گرفتن بازار و نرخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارذل
تصویر ارذل
((اَ ذَ))
رذیل تر، خوارتر، پست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اردل
تصویر اردل
((اَ دِ))
فراش، مأمور اجراء، آردل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجل
تصویر ارجل
((اَ جَ))
مرد بزرگ پای، هر چهارپایی که یک پای سفید داشته باشد، مرد نیرومند و قوی، احمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
((اَ تِ))
نیروهای نظامی یک کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمل
تصویر ارمل
((اَ مَ))
مجرد، مرد بی زن، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
شرکت، شرکت فراملیتی، کمپانی، کنسرسیوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد