جدول جو
جدول جو

معنی ارتامه - جستجوی لغت در جدول جو

ارتامه
(اَ مَ)
یکی از آبهای غنی بن أعصر. (معجم البلدان) ، اختلاط، پردانه شدن خوشه و مثل آن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشامه
تصویر ارشامه
(دخترانه)
آرشامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرشامه
تصویر آرشامه
(پسرانه)
دارای زور خرس، زور، پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استاره
تصویر استاره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتماس
تصویر ارتماس
سراپا فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
خیری صحرایی، نوعی شتر ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتسام
تصویر ارتسام
فرمان بردن، نقش کردن، رسم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استدامه
تصویر استدامه
همیشه بودن، دوام یافتن، دوام، همیشگی، دوام چیزی را خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخترمه
تصویر اخترمه
غنایمی که در جنگ از دشمن شکست خورده به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
(قُ لُ دُ)
رتیمه یعنی رشته ای بر انگشت بستن، یاد آوردن و فراموش نکردن چیزی را. چیزی بر انگشت وی بستن تا آنچه ویرا گفته باشی یاد دارد. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را بر انگشت کسی بستن تا آنچه به او گفته شده باشد بیاد آورد.
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
پسر آرته. وی با بوبارس پسر مگاباس بفرمان خشیارشا برای جنگ با یونانیان مأمور حفر کانالی در حوالی کوه آتس گردید. (ایران باستان ص 714)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ارتام نس. آریارام نس. پسر سمردیس (بردی ) و پدر آنافاس از اجداد پادشاهان کاپادوکیه. (ایران باستان ص 2123 از دیودور صقلی و ص 2129)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسنامه
تصویر اسنامه
پر خوشه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
همیشه خواستن، همیشه بودن، به درنگ انداختن، همیشگی همیشه خواستن پیوسته خواستن دوام چیزی را خواستن، بدرنگ انداختن، همیشه بودن، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنامه
تصویر استنامه
خفتن خواستن، خود را به خواب زدن، خو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از بیماری های چشمی چشماک زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
قایم بر پای مانده، ساکن بی حرکت راکد، خادم خدمتکار پرستنده، کاسد و از رونق افتاده، در تداول هندیان چوبی که خیمه و مانند آنرا بر آن نصب میکنند ستون خیمه عمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغامی
تصویر ارغامی
زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
(در میان ایلهای کرمانشاه (یخترمه) نیز گویند) اسب و سح و بار و بنه دشمن که پس از کشتن وی تصاحب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
جمع ارمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتمال
تصویر ارتمال
خم شدن، خوار شماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتماض
تصویر ارتماض
اندوهگینی، دلسوختگی
فرهنگ لغت هوشیار
آبفرویی به آب فروشدن سربه زیرآب فروبردن به آب فرو شدن فرو شدن در آب در آب غوطه خوردن به یک باره در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتماز
تصویر ارتماز
شوریدن، جنبیدن برای دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکام
تصویر ارتکام
بر هم نشستن، انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتطام
تصویر ارتطام
در گل ماندن، در گل افکندن، فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن نگاشیدن (نقش گرفتن)، آزباییدن (آزبا دعا)، فرمان بردن، پناه جستن فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن، نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استامپ
تصویر استامپ
آلتی که حاوی رنگ یا سیاهی که برای رنگ دادنبه مهر به کار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتماس
تصویر ارتماس
((اِ تِ))
به آب فرو شدن، در آب غوطه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتسام
تصویر ارتسام
((اِ تِ))
رسم و فرمان به جای آوردن، نقش گرفتن، صورت پذیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استانه
تصویر استانه
((اَ نِ))
جای خواب و آرام، آرامگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استامپ
تصویر استامپ
((اِ سْ مْ))
مهر، مهری که روی کاغذ می زنند، جعبه ای کوچک حاوی بالشتک آغشته به جوهر، جوهرگین (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارامنه
تصویر ارامنه
ارمنیان
فرهنگ واژه فارسی سره