جدول جو
جدول جو

معنی اراکاتی - جستجوی لغت در جدول جو

اراکاتی
(اَ)
شهر و بندریست در برزیل (از ایالت سه آرا) واقع در کنار شط یا گواریب، نزدیک مصب آن، دارای 17000 تن سکنه و تجارت پنبه و مس دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراباتی
تصویر خراباتی
کسی که پیوسته در خرابات است، در تصوف ویژگی انسان کاملی که به معارف الهی دست یافته است
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
منسوب و متعلق به کرامات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام چندین رودخانه است در هند که مهم ترین آنها در پنجاب جریان دارد، و از ارتفاعات سیوالیک سرچشمه میگیرد، و طول مجرای آن 200 هزار گز است، نام آن بکثرت در ریگ ودا آمده است
لغت نامه دهخدا
(تارْ را)
نام دیگر آن چوقه. جزیره ای بر ساحل شرقی سیبریه در نزدیکی مصب رود آمور و بوسیلۀ بغاز لاپروزه از جزایر ژاپن که در جنوب قرار دارد جدا می شود. این جزیره تابع دولت روسیه و به ایالت ’ساحل’ ملحق می باشد. شغل عمده مردم آنجا صید ماهی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
شهریست به برزیل در ایالت میناژرائس نزدیک سرحد گوآیاز دارای 46600 تن سکنه و آن به اواسط مائۀ هژدهم بنا شده است و سابقاً برای داشتن دستگاههای شست و شوی زر معروف بود لیکن اکنون اعتباری ندارد، و در آنجا گاو و گوسفند تربیت کنند، تجارت قند و قهوه و عرق بدانجا رائج است
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنکه به خرافات معتقد است. آنکه بسخنان خرافی اعتقاد دارد، کلام بیهوده و پریشان. کلام خرافی. کلام نیش غولی. کلام انیاب اغوالی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد. (از ناظم الاطباء) :
خراباتیان را صلایی زنم.
نظامی.
چون خراباتی نباشد زاهدی
کش به شب از درد آید شاهدی.
سعدی.
گمان بردم که طفلانند ز پیری من سخن گفتم
مرا پیری خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی.
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم.
سعدی.
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست.
همام تبریزی.
خراباتی شدن از خود جدایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است.
شبستری
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ ادراک:
جمله ادراکات بر خرهای لنگ
او سوار باد، پران چون خدنگ.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
منسوب به ارزکان
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادراکات
تصویر ادراکات
دریافت ها واباها (وابا قوت فهم)، جمع ادراک
فرهنگ لغت هوشیار
صفت خرافه پسند، خرافی، موهوم پرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باده پرست، باده فروش، خمار، میخوار، می فروش، میگسار، خراباتی، عیاش، لوطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
الخرافة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
Superstitious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
superstitieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
supersticioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
суеверный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
abergläubisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
забобонний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
przesądny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
迷信的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
supersticioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
superstizioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
bijgelovig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
เชื่อโชคลาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
جادوگرانہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
কুসংস্কৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
mchezaji wa imani potofu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
batıl inançlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
미신적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
迷信的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
अंधविश्वासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
takhayul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
אמונתי
دیکشنری فارسی به عبری