اذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. (منتهی الارب). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی: بعیرٌ اذ. مؤنث: اذیه: ناقهٌ اذیه. (منتهی الارب)
اَذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. (منتهی الارب). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی: بعیرٌ اَذ. مؤنث: اَذیه: ناقهٌ اذیه. (منتهی الارب)
رجوع به اذیت شود، ثفل دانه که روغن ازآن کشیده باشد و آنرا هروهل و کنجاره نیز خوانند. (جهانگیری). کنجاره را گویند که ثفل دانۀ روغن گرفته باشد. (برهان قاطع)
رجوع به اذیت شود، ثُفل دانه که روغن ازآن کشیده باشد و آنرا هروهل و کنجاره نیز خوانند. (جهانگیری). کنجاره را گویند که ثفل دانۀ روغن گرفته باشد. (برهان قاطع)