معنی اذواب - جستجوی لغت در جدول جو

اذواب

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اذواق — تصویر اذواق

ذوق ها، نشاط ها، چشایی ها، ذائقه ها، جمع واژۀ ذوق

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اذهاب — تصویر اذهاب

ذهب ها، زرها، زرده های تخم مرغ، جمع واژۀ ذهب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اکواب — تصویر اکواب

کوب ها، کوزه ها، جام ها، آسیب ها، صدمه ها، جمع واژۀ کوب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اذناب — تصویر اذناب

افراد فرودست، اطراف، کناره ها، بندگان، خادمان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اثواب — تصویر اثواب

ثوب ها، جامه ها، لباسها، جمع واژۀ ثوب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ابواب — تصویر ابواب

باب ها، درها، دروازه ها، جمع واژۀ باب

فرهنگ فارسی عمید

گناه کردن. (تاج المصادر بیهقی)

لغت نامه دهخدا

(اَ ءُ)

جمع واژۀ ذئب. گرگان، اذیال ناس، طبقۀ پست از مردم. اذناب ناس. سپس روندگان. پس ماندگان. سپس ماندگان. اواخر قوم. مقابل نواصی

لغت نامه دهخدا

(اَذْ)

جمع واژۀ ذو

لغت نامه دهخدا

(گُ)

پژمرده کردن. خوشانیدن. پژمرانیدن. پلاسانیدن، چنانکه گرما تره یعنی بقل را

لغت نامه دهخدا

(اَذْ)

جمع واژۀ ذود

لغت نامه دهخدا

(اَذْ)

جمع واژۀ ذوطه. عنکبوتان که پشت زرد دارند

لغت نامه دهخدا

(اَذْ)

جمع واژۀ ذوق

لغت نامه دهخدا

(اَ)

جمع واژۀ ذهب. زرها.

لغت نامه دهخدا

(نِ)

بردن. (تاج المصادر بیهقی). ببردن. بردن کسی را.

لغت نامه دهخدا

(اَ)

جمع واژۀ ذنب. دمها. دنبالها.

لغت نامه دهخدا

(اِذْ بَ)

اذواب، مرد بسیار رنجاننده. بسیار ایذارساننده. (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

تصویری از اذراب — تصویر اذراب

تیزکردن باز شدن زبان، جمع ذرب، بد زبانی ها

فرهنگ لغت هوشیار

جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها

جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اثواب — تصویر اثواب

جمع ثوب جامه ها

فرهنگ لغت هوشیار

جمع ذهب، زرها زراندودن، بردن، روان کردن، نابودکردن بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن، روان کردن، زراندود کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اذواق — تصویر اذواق

جمع ذوق

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اذواء — تصویر اذواء

پژمرده کردن: پژ مراندن

فرهنگ لغت هوشیار

گناه کردن، جمع ذنب، پارسی تازی گشته ذنب ها دم ها، سپس روندگان، جمع ذنب. دمها دنبالها، بندگان و کنیزکان و لواحق حواشی و خدم، سپس روندگان. یا اذناب ناس. مردم کم پایه مردمان حقیر عوام الناس سفله مردم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اکواب — تصویر اکواب

جمع کوب جامها تنگها کوزه ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اذوابه — تصویر اذوابه

سرشیر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اقواب — تصویر اقواب

جمع قوب، چوزه ها جوجگان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اکواب — تصویر اکواب

جمع کوب، جام ها، کوزه های بی دسته

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اصواب — تصویر اصواب

((اَ وَ))

صواب تر، درست تر، راست تر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اذناب — تصویر اذناب

جمع ذنب، دم ها، دنبال ها، بندگان، کنیزکان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اذهاب — تصویر اذهاب

((اِ))

بردن، دور کردن، جاری ساختن، زراندود کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ابواب — تصویر ابواب

((ا َ))

جمع باب، درها، فصل ها، مبحث ها

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اثواب — تصویر اثواب

جمع ثوب، جامه ها

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ابواب — تصویر ابواب

درها

فرهنگ واژه فارسی سره