جدول جو
جدول جو

معنی اذلال - جستجوی لغت در جدول جو

اذلال
نرم و روان شدن، نرمی
ذلیل کردن، خوار کردن، خوار پنداشتن، خوار شمردن، خواری، ذلت
تصویری از اذلال
تصویر اذلال
فرهنگ فارسی عمید
اذلال
(اَ)
جمع واژۀ ذل ّ. مجاری. مسالک. طرق:5 اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). اموراﷲ جاریه اذلالها و علی اذلالها، ای مجاریها. (منتهی الارب) ، خوار و رام گردیدن. (منتهی الارب). منقاد گشتن، شکسته خاطر شدن. انکسار قلب، سست و نرم ایستادن نره، سرعت کردن در کاری تا فوت نشود. شتافتن تا امری فوت نشود
لغت نامه دهخدا
اذلال
(یَ / یِاَ)
خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب). خوار شمردن. خوار گرفتن کسی را، نرم دلان، جمع واژۀ ذلیل. خوارشدگان. خواران. ذلیل شدگان
لغت نامه دهخدا
اذلال
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
اذلال
((اِ))
پست شمردن، خوار گرفتن
تصویری از اذلال
تصویر اذلال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجلال
تصویر اجلال
بزرگ و محترم شمردن، گرامی داشتن، بزرگواری، شکوه و جلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادلال
تصویر ادلال
فخر فروشی کردن، ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلال
تصویر ابلال
از بیماری نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اظلال
تصویر اظلال
ظل ها، سایه ها، جمع واژۀ ظل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطلال
تصویر اطلال
طلل ها، ویرانه ها، جمع واژۀ طلل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املال
تصویر املال
ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
در صرف عربی، معتل کردن، علیل کردن، بیمار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلال
تصویر اقلال
بی چیز شدن، درویش و مستمند شدن، درویشی، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
گمراهاندن، تباهیدن، آسیب رساندن، به خاک سپردن از راه بردن بیراه کردن گمراه ساختن، ج ضلع، پهلوها گمراهی وبه بیراهه راندن گمراهی وبه بیراهه راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلال
تصویر اهلال
نو ماهی به ماه نو نگریستن دیدن ماه نو
فرهنگ لغت هوشیار
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امذلال
تصویر امذلال
فروهشتگی سست اندامی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غل، کندها، یاره های آهنین دشمن کامی ماری (خیانت)، تیز نگریستن، تشنه داشتن، لغزیدن درسخن جمع غل. بندها بندهای آهنین، گردن بندها. خیانت کردن، کینه داشتن کین ورزیدن، کینه ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اندک گرایی اندک یابی، بی برگی بی نوایی، لرز کردن کم کردن اندک کردن، بی چیز شدن درویش شدن مستمند گردیدن، کم کردن، اندک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
بیمار گرداندن علیل کردن بیمار کردن، ناقص و علیل و بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طل، ویرانه ها، لاشه ها جمع طلل. نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب، کالبدها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشلال
تصویر اشلال
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلال
تصویر اسلال
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلال
تصویر ازلال
لغزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذبال
تصویر اذبال
لاغرکردن پژ مراندن
فرهنگ لغت هوشیار
بی آراماندن، تیز کردن تند و تیز کردن، سست گرداندن، سرگین انداختن پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذهال
تصویر اذهال
کوتاهی کردن فراموشی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذیال
تصویر اذیال
جمع ذیل، دامن ها، جمع ذیل دامنها: (سلطان... به خواجه حواله کرد... چنانکه از هیچ جانب غبار آزادی بر اذیان ننشست) (سلجوقنامه ظهیری) یا اذیان ناس. طبقه پست از مردم اذناب ناس سپس روندگان پس ماندگان مقابل نواصی
فرهنگ لغت هوشیار
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلال
تصویر احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلال
تصویر اخلال
دستبری، بهم زدن
فرهنگ واژه فارسی سره