جدول جو
جدول جو

معنی ادیت - جستجوی لغت در جدول جو

ادیت
ویرایش، تصحیح متن به لحاظ رسم الخط، جمله بندی، محتوا و مانند آن
تصویری از ادیت
تصویر ادیت
فرهنگ فارسی عمید
ادیت
((اِ))
ویرایش
تصویری از ادیت
تصویر ادیت
فرهنگ فارسی معین
ادیت
ویرایش
تصویری از ادیت
تصویر ادیت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادیب
تصویر ادیب
(پسرانه)
سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادیب
تصویر ادیب
کسی که علم ادب می داند، سخن سنج، سخن دان، بافرهنگ، دبیر، معلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احدیت
تصویر احدیت
یکی بودن، یگانه بودن، یکتایی، یگانگی، یگانگی خدا، در تصوف مقام الوهیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
پوست دباغی شده، چرم، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدیت
تصویر جدیت
سعی، کوشش، پشت کار، کنایه از پافشاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابدیت
تصویر ابدیت
دوام، جاودانی، پایندگی، آخرت، ابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
رنج دادن، آزار دادن، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضدیت
تصویر ضدیت
مخالفت، عداوت، دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
هستی جود، جمع انیات توضیح (هستی را انیت خوانند بتازی و ماهیت دیگر است و انیت دیگر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدیت
تصویر ضدیت
مخالفت، عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیت
تصویر جدیت
جای خشک و بی نبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیت
تصویر هدیت
تقدیمی، پیشکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیب
تصویر ادیب
شاعر، سخندان، سخن سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادید
تصویر ادید
ناله و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
چرم و پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدیت
تصویر احدیت
یگانه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیت
تصویر اتیت
فرانسوی آماس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
جاودانگی پایندگی هماییکی جاودانی پایندگی دیرندگی بی کرانگی در زمان، جمع ابدیات، (تصوف) نعتی از نعوت الهی اشاره بترک انقطاع و محو اوقات است در سر مد مقابل ازلیت
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادیت
تصویر مادیت
مادی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدیت
تصویر احدیت
((اَ حَ یَُ))
یگانگی، مقام الوهیت، یکتایی خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
چرم دباغی شده، پوست خوشبوی سرخ رنگ، روی زمین، سفره غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
((اَ یَّ))
آزار، رنج، زحمت، آزرده شدن، رنج کشیدن، رنجانیدن، اذا، اذی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیب
تصویر ادیب
بافرهنگ، دانشمند، دانای علم و ادب، معلم، مربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادات
تصویر ادات
افزار، ابزار، آلت، وسیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابیت
تصویر ابیت
((اَ یَّ))
مقام بلند و رفیع طلبیدن، از کارهای پست دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابدیت
تصویر ابدیت
((اَ بَ یَّ))
جاودانی، پایندگی، مفرد ابدیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
آزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابدیت
تصویر ابدیت
پایندگی، همیشگی، جاودانگی
فرهنگ واژه فارسی سره