جدول جو
جدول جو

معنی اداک - جستجوی لغت در جدول جو

اداک
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخست، آدک، گنگ، آبخوست، جز، آداک، آبخو
تصویری از اداک
تصویر اداک
فرهنگ فارسی عمید
اداک(اَ)
جزیره و خشکی میان دریا را گویند. (برهان قاطع). خشکی بود که در میان دریا باشد و آنرا آبخور و آبخوست و جزیره و آداک نیز نامند. (جهانگیری) (شعوری). این لغت را صاحب صراح در ترجمه جزیره آورده و اطۀ ترکان همین کلمه فارسی است و ترکان نیز طای اطه را دال تلفظ کنند. آداک. بضیع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اداک
پدر بابا، پدر بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فداک
تصویر فداک
(پسرانه)
نام روستایی در حجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آداک
تصویر آداک
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آبخست، گنگ، آدک، اداک، جز، آبخوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادات
تصویر ادات
ابزار، افزار، آلات، در علوم ادبی کلمه ای که به تنهایی معنی مستقلی ندارد مثلاً ادات شرط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراک
تصویر اراک
درختی گرمسیری شبیه درخت انار، با برگ های پهن و همیشه سبز، چوب سست، گل های سفید یا سرخ و میوه ای خوشه ای به رنگ سرخ یا بنفش با طعم تلخ، درخت مسواک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادام
تصویر ادام
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهمیدن، قوۀ درک و فهم، دستیابی به چیزی، رسیدن، برداشت محصول
فرهنگ فارسی عمید
کوره و بخاری و خصوصاً آن قسمت از کوره که در خلف محل روشن کردن آتش است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از شمال محدود است به فراهان و از مشرق به خاک قم و از جنوب به محلات و از مغرب به کوه شازند، آب و هوای آن معتدل و زمستانهای آن بسیار سرد میشود، زراعت آن بیشتر دیم و آب آن از چشمه و قنوات است و رودخانه مهمی ندارد روفان دار چوج از درختان درختچه ایست از تیره اراکیها که فقط شامل یک گونه است. برگهایش متقابل و کمی گوشتالوست گلهایش سفید رنگ و کوچک و بشکل خوشه - که در انتهای شاخه ها قرار میگیرند - میباشد. میوه اش هسته و زرد رنگ است و آنرا کباث نامند و در صورتیکه نارس باشد سبز رنگ است که خمط یا جهاض نامیده میشود و خواص دارویی دارد. از برگ این گیاه شتران تغذیه میکنند و از ریشه آن که چوبی و ستبر است در قدیم مسواک درخت مسواک سجره السواک چوج
فرهنگ لغت هوشیار
گزاردن به جا آوردن، رساندن، پس دادن بازپرداخت، نیک گفتن (حسن الاداء) گزاردن بجاآوردن پرداختن دینی که شخص فرض و زم است، ناز کرشمه خوش حرکاتی معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیاک
تصویر ادیاک
جمع دیک، ماکیان مرغ و خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداف
تصویر اداف
گوش، نره
فرهنگ لغت هوشیار
خشکی میان آب، جزیره خشکی میان دریا جزیره آبخوست. آدخ خوب نغز نیکو میمون مبارک، بلندی در زمین تل پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاک
تصویر افاک
دروغگو دروغوند دروغزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاک
تصویر ایاک
ترا
فرهنگ لغت هوشیار
درک، پی بردن، فهم مارش، دریافت، رسش هم آوای دهش: رسیدن میوه به پختگی و رسیدن کودک به بالندگی وابا در رسیدن به در رسیدن کسی را الحاق وصول، رسیدن کودک به بلوغ و میوه و حاصل گیاه به پختگی، در یافتن فهم کردن بر رسیدن درک کردن، عملی که بواسطه قوای مدرکه انجام میگردد و آن عبارت است از حصول صور اشیا نزد عقل یا نفس ناطقه و یا عبارت از حصول صور مدرکات است نزد مدرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخاک
تصویر اخاک
برادر تو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وداک
تصویر وداک
چربی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداء
تصویر اداء
به جا آوردن، انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آداک
تصویر آداک
خشکی میان دریا، جزیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افاک
تصویر افاک
((اَ فّ))
آن که دروغ بسیار گوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
((اِ))
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادات
تصویر ادات
افزار، ابزار، آلت، وسیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادام
تصویر ادام
((اِ))
خورش، نان خورش، قاتق، ابا، پیشوای قوم، موافق و سازگار
فرهنگ فارسی معین
درختچه ای است از تیره اراکی ها که فقط شامل یک گونه است. برگ هایش متقابل و کمی گوشتالو است، گل هایش سفیدرنگ و کوچک و به شکل خوشه که در انتهای شاخه ها قرار می گیرند، می باشد. میوه اش هسته و زردرنگ است و آن را کباث نامند و در صورتی که نا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
یابندگی، پی بردن، دریافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
Conviction, Perception
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
убеждение , восприятие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
Überzeugung, Wahrnehmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
переконання , сприйняття
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
przekonanie, percepcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ادراک
تصویر ادراک
定罪 , 感知
دیکشنری فارسی به چینی