جدول جو
جدول جو

معنی اداپذیر - جستجوی لغت در جدول جو

اداپذیر(اَ / اُو)
قابل پرداخت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
(دخترانه)
مطبوع، پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادب پذیر
تصویر ادب پذیر
آنکه می تواند ادب یاد بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فناپذیر
تصویر فناپذیر
فناپذیرنده، فانی، ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
پذیرای ادب: این کودک ادب پذیر نیست
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ تَ / تِ)
دواپذیرنده. چاره پذیر. علاج پذیر. قابل معالجه و مداوا:
دانسته دلی اسیر دارد
دردی نه دواپذیر دارد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
عطاپذیرنده. قبول کننده دهش و بخشش:
آنکه عطا و عطاپذیر مر او راست
معدن فضل است و اصل بار خدائی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
خلل پذیر، مغموم و آشفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
آنکه فانی شود. فانی. مقابل فناناپذیر. (فرهنگ فارسی معین). فناشونده و فانی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
هر آنچه خوشایند نباشد. (ناظم الاطباء). ناخوشایند. نادلنشین. نادلپسند. نامطبوع:
بدو گفت شاه، ای زن آرام گیر
چه گوئی سخنهای نادلپذیر.
فردوسی.
بدو گفت طوس ای سپهدار پیر
چه گوئی سخن های نادلپذیر.
فردوسی.
تو بندوی را سر به آغوش گیر
مگو هیچ گفتار نادلپذیر.
فردوسی.
مرا این سخن بود نادلپذیر
چو اندیشه کردم من از هر دری.
منوچهری.
در این ژرف دریای نادلپذیر
تو افکندیم هم توئی دستگیر.
اسدی.
رجوع به نادلپسند شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
پذیرندۀ فرمان. قبول کننده امر. (فرهنگ فارسی معین) ، سبک ابرو، سبک ریش، سبک چشم از جریان آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، مرط، مرطه. (ناظم الاطباء) ، گرگ برکنده موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، تیر بی پر یا تیر پرافتاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیر بی پر. (مهذب الاسماء) ، موی ریخته. (مصادر زوزنی). آنکه موی اندک دارد بر بناگوش. (مهذب الاسماء). ج، مرط و جج، امراط و مراط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شایستۀ دعوی
لغت نامه دهخدا
آنچه که خوشایند نباشد نادلنشین نامطبوع: بدو گفت شاه: ای زن آرام گیر چه گویی سخنهای نا دلپذیرک... (شا) مقابل دلپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعا پذیر
تصویر ادعا پذیر
شایسته دعوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناپذیر
تصویر فناپذیر
آنکه فانی شود ناپایدار، ناماندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
مطبوع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
ناپذیرنده قبول ناکننده: (باران ازسنگ دریغ نیستوصحبت ازناپذیردریغ است. {توضیح در ترکیب بهمین معنی آید: اصلاح ناپذیر انکارناپذیر پند ناپذیر علاج ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادا پذیر
تصویر ادا پذیر
قابل پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب پذیر
تصویر ادب پذیر
پذیرای ادب: (این کودک ادب پذیر نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواپذیر
تصویر دواپذیر
علاج پذیر، قابل معالجه و مداوا، چاره پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناپذیر
تصویر فناپذیر
((فَ. پَ))
آن که فانی شود، فانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
((~. پَ))
مطبوع، پسندیده، مسلّم، یقین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
مطبوع، مقبول، مطلوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تاثیرپذیر، کنش پذیر، متاثر، منفعل
متضاد: فاعل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناپسند، نادلچسب، نامطبوع، نامطلوب، نامقبول
متضاد: دلپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
Delightful, Dulcet, Dulcetly, Gratifying, Refreshingly, Sensuous, Snuggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
Indestructible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
indestrutível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
восхитительный , сладкий , сладко , приятный , освежающе , чувственный , уютный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
indestructible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
erfreulich, süß, sanft, befriedigend, erfrischend, sinnlich, gemütlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
niezniszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
приємний , солодкий , солодко , приємний , освіжаюче , чуттєвий , зручний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
неразрушимый
دیکشنری فارسی به روسی