محلی است در شعر. (مراصدالاطلاع). و بکری گوید آن پشته هائی است سیاه رنگ در نجد یا قریب بدان. جمیل گوید: جعلن شمالا ذاالعشیره کلها و ذات الیمین البرق برق هجین فلما تجاوزن الاداهم فتننی و أسمح للبین المشت قرون. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، شاگرد. متعلم. که ادب فراگیرد: چشم دیوانه نگاهان ادب آموز شده ست آن چه شرم است که با لیلی صحرائی ماست. صائب
محلی است در شعر. (مراصدالاطلاع). و بکری گوید آن پشته هائی است سیاه رنگ در نجد یا قریب بدان. جمیل گوید: جعلن شمالا ذاالعشیره کلها و ذات الیمین البرق برق هجین فلما تجاوزن الاداهم فتننی و أسمح للبین المشت قرون. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، شاگرد. متعلم. که ادب فراگیرد: چشم دیوانه نگاهان ادب آموز شده ست آن چه شرم است که با لیلی صحرائی ماست. صائب
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها