- اخیار
- نیکو کاران
معنی اخیار - جستجوی لغت در جدول جو
- اخیار
- خیّرها، نیکوکاران، کریمان، جمع واژۀ خیّر
- اخیار
- جمع خیر، نیکان، برگزیدگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خبر، آگاهی، اطلاعات
خانه ماندگی در آشیان ماندن
گزیدن، گزین کردن
پیمان شکستن شرمسار شدن فریب دادن
جمع خطر، بلاها، تهلکه ها
کم کردن زیان رسانیدن
کوژ خار مگسک
به تازگی واپسینگاه سپس پس از همه در آخر در زمان باز پسین بتازگی دراین نزدیکیها. توضیح قاعده چون وزن فعل دارد تنوین نباید بگیرد ولی در کتابهای لغت معاصر هم بکار رفته است چنانکه در (المنجد) ذیل ماده (اخر) آمده
جمع خیل، گروه سواران
مردمان، برادران مادری
جمع خیش، جامه های سبکباف
جمع خیس، انبوه درختان بیشه ها
فرو نشاندن خواباندن، پنهانیدن پنهان داشتن، در دل داشتن، به دل گرفتن کینه ورزی، تورفتن، خازاندن خاز خمیر
جمع دیر، کنشت ها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ایلیار، یار ایل، نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار، ال (ترکی) + یار (فارسی)
به تازگی
هشدار، آگاهانیدن، هشیاری
چاره داری، توانایی
آگاهی ها، تازه ها، تازه ها، رسیده ها، رویدادها
پرندگان
بیگانگان، جمع غیر
خبر دادن، خبردار کردن، آگاه کردن
غیرها، حرفهای استثنا، جمع واژۀ غیر
خبرها، داستان ها، جمع واژۀ خبر
خطرها، خطاها، اشتباه ها، بزرگی ها، جمع واژۀ خطر
در زمان نزدیک به حال، به تازگی، نزدیک به زمان گفتگو
مقابل جبر، آزادی انسان در انجام دادن کاری یا ترک آن، برای مثال اینکه گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم (مولوی - ۷۹۶) ، غیر حق را گر نباشد اختیار / خشم چون می آیدت بر جرم دار؟ (مولوی - ۷۹۷)
در تصوف ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به وسیلۀ سالک،
انتخاب کردن، برگزیدن،
در علم نجوم انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر
اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
اختیار داشتن: آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن
اختیار کردن: انتخاب کردن، برگزیدن، برای مثال گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند (سعدی - ۱۴۰)
در تصوف ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به وسیلۀ سالک،
انتخاب کردن، برگزیدن،
در علم نجوم انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر
اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
اختیار داشتن: آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن
اختیار کردن: انتخاب کردن، برگزیدن،