خبر دادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (قاموس ترکی ترجمه سید ابوالکمال). انباء. آگاهانیدن. آگاه کردن. و صاحب منتهی الارب گوید: اَخْبَرَه ُ خبورَهً، خبر داد او را. - اخبار کردن، آگاه کردن. خبردار کردن. اعلام کردن.
جَمعِ واژۀ خَبَر. آگاهی ها. اطلاعات: تو گوئی که اخبار ایشان همی فرستد بدو آفتاب اسگذار. عنصری. اگر این اخبار بمخالفان رسد... چه حشمت ماند. (تاریخ بیهقی). اخبار رسید که داود از سرخس با لشکر قوی قصد گوزگانان کرد تا از کران راه اندخود بکران جیحون آید. (تاریخ بیهقی). منتظریم جواب این نامه را... تا بتازه گشتن اخبار سلامتی خان... لباس شادی پوشیم. (تاریخ بیهقی). قضات و صاحب بریدانی که اخبار اِنها می کنند، اختیارکردۀ حضرت ما باشند. (تاریخ بیهقی). و آن این است که یاد کرده می آید ضایع گردانیدن فرصت و تصدیق اخباری که محتمل صدق و کذب باشد. (کلیله و دمنه). گفت: صاحب بریدی که اخبار درست و راست اِنها کند.... (کلیله و دمنه).