- اخلال
- آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
معنی اخلال - جستجوی لغت در جدول جو
- اخلال
- دستبری، بهم زدن
- اخلال ((اِ))
- زیان رسانیدن، خلل وارد کردن
- اخلال
- ایجاد بی نظمی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
آیشت دهی: زمین را یک سال بکارند و سالی چند رها کنند تا نیرو گیرد
شرمنده کردن شرماندن
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
یکرنگی دوستی راستین، سرگی پاکی، ویژه کرد ویژه داشت راستدینی خداگزینی، پرمغزی در استخوان، پالایش: چربی و روغن خالص کردن، ویژه کردن
به ربودن واداشتن، آمیختگی
جنبیدن، جنباندن
برگ آوردن تاک، تیره گشتن آب
دشنامگویی کودن کردن
تاریک شدن خیس شدن
ترابیدن با آب تر کردن خیس شدن
جمع خیل، گروه سواران
جمع خال، دایی ها کاکویگان جمع خال دائیان دائیها برادران مادر
گمنامی گمنام کردن، ازارزش انداختن بی ارزش کردن، پر زناک کردن
جمع خلم، دوستان یاران
جمع خلق، جامه های کهنه ژنده ها، جمع خلق، رفتار خوی ها فرخوی ج خلق، خویها
جمع خلف، جانشینان باز پسینان بازماندگان
جمع خلط، خل ها (خل خلط) درپزشکی باستانی باور داشتند آدمیان به چهار خلند: خل خونی خل ویشی (ویش صفرا) خل سیاباهی (سوداء) و خل درمی (درم بلغم پهلوی)، کنش ها، داروهای خوشبو جمع خلط، داروهای خوشبو
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
لغزانیدن
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
رفتار، منش شناسی، منش، خو، خوی ها، منش ها، فراخویی
جانشینان، پس آیندگان، پسینیان
یکرنگی، پاکدلی
نابسامانی، آشفتگی، پراکندگی، ناهماهنگی، پریشانی
جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
جمع طل، ویرانه ها، لاشه ها جمع طلل. نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب، کالبدها