جدول جو
جدول جو

معنی اخطاب - جستجوی لغت در جدول جو

اخطاب(غُصْ صَ /صِ پَرْ وَ)
زرد شدن حنظل وخطهای سبز بهم رسیدن در آن.
لغت نامه دهخدا
اخطاب(اَ)
جمع واژۀ خطب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
قطب ها، دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن ها، جمع واژۀ قطب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
خطرها، خطاها، اشتباه ها، بزرگی ها، جمع واژۀ خطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
ضرورت انجام یا پرهیز از امری را به کسی یادآوری کردن، آگاه کردن، گوشزد کردن، هشدار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ خب ّ، در مقابل اصولی و مجتهد. در اصطلاح فقهای شیعه کسی است که فقط بظاهر احادیث تمسک کند و به ادلۀ عقلیه نکند، در زمان و زبان ابن الندیم یعنی عالم بتاریخ و تراجم. مورخ. ج، اخباریون، اخباریین
لغت نامه دهخدا
(عِ گَ)
پویانیدن. (تاج المصادر بیهقی) : اخب ّ فرسه، پویانید اسب خود را و منه قولهم: جأوا مخبین
لغت نامه دهخدا
(عِ یَ گُ)
خواستگاری کردن زن را. خطبه کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حطب. هیمه ها. هیزم ها
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ لَ گُ تَ)
هیزم ناک شدن زمین.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خنب، بمعنی باطن زانو و اسفل و اطراف رانها و اعلای ساقها و گشادگی میان استخوانهای پهلو و میان انگشتان
لغت نامه دهخدا
(غَ هََ)
لنگ شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
هلاک کردن: اعطبه اعطاباً، هلاک کرد آنرا. (منتهی الارب). هلاک کردن کسی را. (ناظم الاطباء). هلاک کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). هلاک کردن بدن بخندیدن را. (مصادر زوزنی). هلاک ساختن کسی را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رطب، به معنی خرمای تازه و تر
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بسیارگیاه شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است قرب مکه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوطاب
تصویر اوطاب
جمع وطب، مشک های شیر خیک های شیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خشب، در تازی بی پیشینه است چوب های خوشبو، جمع خشب. چوبها، چوبهای خوشبو. توضیح این جمع در لغت عرب دیده نشده و ظاهرا تصرف ایرانیان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخراب
تصویر اخراب
خراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاب
تصویر اخلاب
برگ آوردن تاک، تیره گشتن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطال
تصویر اخطال
دشنامگویی کودن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطاط
تصویر اخطاط
خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
جمع خطر، بلاها، تهلکه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطاء
تصویر اخطاء
خطاکردن اشتباه کردن، منسوب بخطا کردن خطا گرفتن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصاب
تصویر اخصاب
باروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخناب
تصویر اخناب
لنگی، سست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قطب، نشین ها (قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک) میخ ها (میخ قطب)، پیران دستگیر جمع قطب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رطب، خرمای تازه وتر تازه خرماها نو خرماها رسیدن خرما، ترکردن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطاب
تصویر اعطاب
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
جمع قطب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخشاب
تصویر اخشاب
جمع خشب، چوب ها، چوب های خوشبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخطاء
تصویر اخطاء
خطا کردن، اشتباه کردن، منسوب به خطا کردن، خطا گرفتن بر کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
((اِ))
در خطر افکندن، ابلاغ و اعلام کردن، آگهی، اعلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
((اَ))
جمع خطر، بلاها، سختی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخطار
تصویر اخطار
هشدار، آگاهانیدن، هشیاری
فرهنگ واژه فارسی سره