- اخرجه(اَ رِ جَ)
جمع واژۀ خرج. (منتهی الارب). جمع واژۀ خراج. (تاج العروس) : و قد کان عمر دوّن الدواوین و وضع الأخرجه والقوانین و احتاج الی تاریخ. (آثارالباقیۀ بیرونی) ، گول و نادان در کار. مرد احمق. اوره. (تاج المصادر). آنکه هیچ کار نداند کرد. ناشی. مؤنث: خرقاء. ج، خرق، شتر که سر سپل وی بر زمین افتد پیش از سپل بسبب نجابت. (منتهی الارب). و صاحب تاج العروس گوید: البعیریقع منسمه علی الأرض قبل خفه یعتریه ذلک من النجابه، دریده گوش. (مهذب الاسماء). شکافته گوش
