- اخراج
- جمع خرج، خراج بیرون کردن بیرون کردن
معنی اخراج - جستجوی لغت در جدول جو
- اخراج
- راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
- اخراج
- بیرون کردن کسی از محل کارش، بیرون کردن، کسی که از جایی بیرون شده باشد، اخراج شده، هزینه، خرج
- اخراج ((اِ))
- بیرون کردن، بیرون کشیدن
- اخراج
- Deportation, Ejection, Eviction
- اخراج
- депортация , выброс , выселение
- اخراج
- Deportation, Ausstoß, Räumung
- اخراج
- депортація , викид , виселення
- اخراج
- deportacja, wyrzucenie, eksmisja
- اخراج
- 驱逐 , 排放
- اخراج
- deportação, expulsão, despejo
- اخراج
- deportazione, espulsione, sfratto
- اخراج
- deportación, expulsión, desalojo
- اخراج
- déportation, expulsion
- اخراج
- deportatie, uitsluiting, uitzetting
- اخراج
- การเนรเทศ , การขับไล่
- اخراج
- deportasi, pemecatan, pengusiran
- اخراج
- إداريًّا , بيوروقراطيٌّ , استمرارٌ
- اخراج
- निर्वासन , निष्कासन
- اخراج
- גירוש
- اخراج
- 追放 , 放出 , 立ち退き
- اخراج
- 추방 , 방출 , 퇴거
- اخراج
- sürgün, atılma, tahliye
- اخراج
- uhamisho, kutolewa, kufukuzwa
- اخراج
- বিতাড়ন , উচ্ছেদ
- اخراج
- جلاوطنی , اخراج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رانده پزداک منسوب به اخراج اخراج شده: اخراجی چشم ماست هر جا آبی است. (سودایی)
جمع برج، خوبرویان وشن چهرگان، جمع برج برجها دوازده بخش منطقه البروج، کوشک و قلعه و کرانه قوی قلعه،جمع برج خوبرویان
گنگ شدن
خراب کردن
در نور دیدن پیچیدن، چهار خانه کردن، جمع درج، دوکدان ها داخل کردن در بردن، در نوردیدن پیچیدن: ادراج کتاب
جنبیدن، جنباندن
سر گشتگی از ترس، هاژی، به کویر رسیدن
تباه خردی در پیری، درآمدن، آشکار کردن، بره آوردن بره زادن در پاییز
زین بر نهادن، افروختن چراغ گرفتن، آراستن