جدول جو
جدول جو

معنی اخبان - جستجوی لغت در جدول جو

اخبان(عَ قَ)
پنهان کردن چیزی در نیفۀ شلوار. در کش گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، مانند. مثل. قرین: دال اخت الذال. ج، اخوات. (مهذب الاسماء) ، اخت شدن با کسی، در تداول عوام، با او آرام گرفتن. با او مأنوس شدن، اخت آمدن با چیزی، متناسب شدن با آن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خابان
تصویر خابان
(پسرانه)
نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
خبر دادن، خبردار کردن، آگاه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
دو برادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخباث
تصویر اخباث
یاران خبیث جمع کردن، با مردم خبیث همنشین شدن، خبث آموختن، پلید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی شدۀ بز یا گوسفند درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخبات
تصویر اخبات
فروتنی کردن، خضوع و خشوع، آرام گرفتن دل، آرامش خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
اخ ها، دوستان، سالکان، برادران، جمع واژۀ اخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
خبرها، داستان ها، جمع واژۀ خبر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جای باش ددان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ / طَ)
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بیعانه. ربون. اربون. عربون. عربان. پیش مزد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ زَ)
ربون یعنی بیعانه دادن به کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِخْ)
خوان. خوان. معرب خوان فارسی. (منتهی الارب). هرچه بر وی طعام خورند. در حدیث است ’: حتی ان ّ اهل الاخوان لیجتمعون’ و روی الخوان
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخبات
تصویر اخبات
فروتنی، آرام دلی آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البان
تصویر البان
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبان
تصویر انبان
توشه دان، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبان
تصویر اجبان
بزدل شمردن ترسودانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربان
تصویر اربان
پیش مزد باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختان
تصویر اختان
جمع ختن، دامادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدان
تصویر اخدان
جمع خدن، دوستان، دلبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخباء
تصویر اخباء
آتش کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبال
تصویر اخبال
آیشت دهی: زمین را یک سال بکارند و سالی چند رها کنند تا نیرو گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکبان
تصویر اکبان
بازداشتن زبان نگه داشتن زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
خبر، آگاهی، اطلاعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخباث
تصویر اخباث
جمع خبیث، پلیدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
((اِ))
جمع اخ، برادران، دوستان، برادرخواندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسه ای بزرگ، شکم، بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
((اَ))
جمع خبر، آگاهی ها، خبرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
((اِ))
خبر دادن، آگاه ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخدان
تصویر اخدان
جمع خدن، دوستان، یاران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوان
تصویر اخوان
((اَ خَ))
تثنیه اخ، دو برادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخبار
تصویر اخبار
آگاهی ها، تازه ها، تازه ها، رسیده ها، رویدادها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکبان
تصویر اکبان
زبان داری
فرهنگ واژه فارسی سره