- اخبار
- خبر، آگاهی، اطلاعات
معنی اخبار - جستجوی لغت در جدول جو
- اخبار
- آگاهی ها، تازه ها، تازه ها، رسیده ها، رویدادها
- اخبار
- خبر دادن، خبردار کردن، آگاه کردن
- اخبار
- خبرها، داستان ها، جمع واژۀ خبر
- اخبار ((اِ))
- خبر دادن، آگاه ساختن
- اخبار ((اَ))
- جمع خبر، آگاهی ها، خبرها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
گزارشی به طریق اخبار از راه آگاه ساختن و خبردار گردانیدن
مربوط به اخبار مثلاً مضارع اخباری
کسی که حکایت ها و داستان ها را روایت کند، کسی که فقط به ظاهر احادیث اکتفاء کند نه به دلیل های عقلی
ویژگی گروهی از علمای شیعه که به ظاهر احادیث و قرآن استناد می کنند نه به دلیل های عقلی
گندان بدبو کردن دهان
آیشت دهی: زمین را یک سال بکارند و سالی چند رها کنند تا نیرو گیرد
جمع خبیث، پلیدی کردن
فروتنی، آرام دلی آرامش
آتش کشیدن
خانه ماندگی در آشیان ماندن
کسی را به کاری به زور واداشتن
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
پس رفتن
پیمان شکستن شرمسار شدن فریب دادن
جمع خطر، بلاها، تهلکه ها
کم کردن زیان رسانیدن
نیکو کاران
فرو نشاندن خواباندن، پنهانیدن پنهان داشتن، در دل داشتن، به دل گرفتن کینه ورزی، تورفتن، خازاندن خاز خمیر
لبه ها کناره ها، جمع صبر، درنگ ها درنگ کردن درنگیدن، شکیبا گردانیدن، ترش شدن شیر
ناگریزی، زور، واداری، واداشتن، بایستگی
هشدار، آگاهانیدن، هشیاری
بزرگ پنداری، پلیدشدن
جمع کبر
گورساختن به خاک سپردن
کوشش نمودن، کوشش کردن
جای نگهداری کالا، جای انباشتن غله یا چیز دیگر