برادر در اظهار نفرت و کراهت گفته می شود، اه هنگام شادی، غم، درد و تاسف گفته می شودبرای مثال اخ اخی برداشتی ای گیج گاج / تا که کالای بدت یابد رواج مولوی - ۶۰۳
برادر در اظهار نفرت و کراهت گفته می شود، اَه هنگام شادی، غم، درد و تاسف گفته می شودبرای مِثال اخ اخی برداشتی ای گیج گاج / تا که کالای بدت یابد رواج مولوی - ۶۰۳
اه. آه. صوتی است نمودن نفرت و کراهت را. و شعوری بنقل از شرفنامه و برهان و مؤید الفضلاء معنی تحسین و آفرین نیز بدو داده است و اخ اخ را بمعنی بخ بخ گرفته لکن در زبان فارسی حاضر و همچنین در ادبیات قدیم باینمعنی دیده نشده است و باز در لغت نامه ها بمعنی ترحم و تأسف آورده اند و شنیده نشده است: زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که به به. ؟ بیک وخ وخ که من کردم بصد اخ اخ نمی ارزد. ؟
اَه. آه. صوتی است نمودن نفرت و کراهت را. و شعوری بنقل از شرفنامه و برهان و مؤید الفضلاء معنی تحسین و آفرین نیز بدو داده است و اخ اخ را بمعنی بخ بخ گرفته لکن در زبان فارسی حاضر و همچنین در ادبیات قدیم باینمعنی دیده نشده است و باز در لغت نامه ها بمعنی ترحم و تأسف آورده اند و شنیده نشده است: زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که به به. ؟ بیک وخ وخ که من کردم بصد اخ اخ نمی ارزد. ؟
برادر: واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی. (قرآن 30/20- 31). در این وقت اخی و معتمدی ابوالقاسم ابراهیم بن عبداﷲ الحصری... برسولی فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی). بسوی تست همه میل دولت و اقبال چو میل یارسوی یار و میل اخ سوی اخ. سوزنی. تیغ جانخواه توعزرائیل را گوید بجنگ کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر. سوزنی. بسا اخ کز اخوت چون زند دم دمش باشد چراغ عقل را پف تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز نیفتد زین مناسب تر اخ و تف. جامی. گفت یا اخ، تف باقبالت، قوام آمدبفارس مر مرا ناچار می باید ره طهران گرفت. شوریدۀ شیرازی. شاه گفت ای همه از گفتۀ من کرده تخلف بتوباد ای اخ من تف. ؟
برادر: واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی. (قرآن 30/20- 31). در این وقت اخی و معتمدی ابوالقاسم ابراهیم بن عبداﷲ الحصری... برسولی فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی). بسوی تست همه میل دولت و اقبال چو میل یارسوی یار و میل اخ سوی اخ. سوزنی. تیغ جانخواه توعزرائیل را گوید بجنگ کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر. سوزنی. بسا اخ کز اخوت چون زند دم دمش باشد چراغ عقل را پف تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز نیفتد زین مناسب تر اخ و تف. جامی. گفت یا اخ، تف باقبالت، قوام آمدبفارس مر مرا ناچار می باید ره طهران گرفت. شوریدۀ شیرازی. شاه گفت ای همه از گفتۀ من کرده تخلف بتوباد ای اخ من تف. ؟
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)