جدول جو
جدول جو

معنی اخ - جستجوی لغت در جدول جو

اخ
برادر
در اظهار نفرت و کراهت گفته می شود، اه
هنگام شادی، غم، درد و تاسف گفته می شودبرای مثال اخ اخی برداشتی ای گیج گاج / تا که کالای بدت یابد رواج مولوی - ۶۰۳
تصویری از اخ
تصویر اخ
فرهنگ فارسی عمید
اخ
(اُ)
صوتی است نمودن تألم را.
لغت نامه دهخدا
اخ
(اَ)
اه. آه. صوتی است نمودن نفرت و کراهت را. و شعوری بنقل از شرفنامه و برهان و مؤید الفضلاء معنی تحسین و آفرین نیز بدو داده است و اخ اخ را بمعنی بخ بخ گرفته لکن در زبان فارسی حاضر و همچنین در ادبیات قدیم باینمعنی دیده نشده است و باز در لغت نامه ها بمعنی ترحم و تأسف آورده اند و شنیده نشده است:
زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ
تیغی که او گذارد چه جای اه که به به.
؟
بیک وخ وخ که من کردم بصد اخ اخ نمی ارزد.
؟
لغت نامه دهخدا
اخ
(اَخ خ)
کلمه ای است که در حالت ناخوشی و درد گویند.
لغت نامه دهخدا
اخ
(اَخ خ / اِخ خ)
پلیدی. چرک
لغت نامه دهخدا
اخ
(اَ)
برادر: واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی. (قرآن 30/20- 31). در این وقت اخی و معتمدی ابوالقاسم ابراهیم بن عبداﷲ الحصری... برسولی فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی).
بسوی تست همه میل دولت و اقبال
چو میل یارسوی یار و میل اخ سوی اخ.
سوزنی.
تیغ جانخواه توعزرائیل را گوید بجنگ
کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
سوزنی.
بسا اخ کز اخوت چون زند دم
دمش باشد چراغ عقل را پف
تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز
نیفتد زین مناسب تر اخ و تف.
جامی.
گفت یا اخ، تف باقبالت، قوام آمدبفارس
مر مرا ناچار می باید ره طهران گرفت.
شوریدۀ شیرازی.
شاه گفت ای همه از گفتۀ من کرده تخلف
بتوباد ای اخ من تف.
؟
لغت نامه دهخدا
اخ
(اُ)
بوئیدن. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اخ
(اِ)
اسم فعل بمعنی بینداز
لغت نامه دهخدا
اخ
(اِ)
لفظی است که برای نشانیدن شتر گویند. و در فارسی ’خخ’ متداول است
لغت نامه دهخدا
اخ
((اَ خْ یا اَ خّ))
برادر، مفرد اخوان
تصویری از اخ
تصویر اخ
فرهنگ فارسی معین
اخ
((اُ))
صوتی است که هنگام درد و سوزش بر زبان رانند، صوتی است برای نمودن خوشی و لذت
تصویری از اخ
تصویر اخ
فرهنگ فارسی معین
اخ
لفظی جهت منع کودک از انجام کاری یا خوردن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخبارنویس
تصویر اخبارنویس
گزارشگر تازه نویس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
سازگار و دمساز شدن با کسی آرام گرفتن با کسی ماء نوس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبال
تصویر اخبال
آیشت دهی: زمین را یک سال بکارند و سالی چند رها کنند تا نیرو گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبث
تصویر اخبث
دژکام پلید تر
فرهنگ لغت هوشیار
مرکب از اخبر مفرد مغایب مذکر از فعل ماضی نا ضمیرمتکلم مع الغیر) خبر داد ما را: و بدو روایت حدثنا واخبرنا اندر کتاب مولود محمد... گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت
تصویر اخت
خواهر، همشیره
فرهنگ لغت هوشیار
خواهر) د (در تازی به ذال گفته می شود به (ذال) (ذ) اطلاق شود برای تشخیص آن از زاء (ز) اخت الراء
فرهنگ لغت هوشیار
خواهر) د (در تازی به زاء گفته می شود به زاء (ز) اطلاق شود برای تشخیص آن از ذال اخت الدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت السهل
تصویر اخت السهل
دو خواهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت آمدن
تصویر اخت آمدن
اخت آمدن با چیزی. متناسب و هماهنگ شدن با آن چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت بودن
تصویر اخت بودن
سازگار و دمساز بودن با کسی ماء نوس بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبارکردن
تصویر اخبارکردن
آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی اخطبوط تازی هشت بازو از جانوران دریایی نوعی ماهی مرکب که هشت بازوی گیرنده دور دهان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختاجی
تصویر اختاجی
بلغت مغولی، میراخور، طویله دار، مهتر
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ستوربان خانه و جایگاه ستوربانان و مهتران (در دستگاه امیران و پادشاهان مخصوصا خانهای مغول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختاچی
تصویر اختاچی
ترکی ستوربان میرآخور طویله دار مهتر ستوربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخترشناس
تصویر اخترشناس
منجم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخترشناسی
تصویر اخترشناسی
نجوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخترمار
تصویر اخترمار
منجم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخترماری
تصویر اخترماری
آسترولوژی، نجوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخگر
تصویر اخگر
شعله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخت
تصویر اخت
انیس
فرهنگ واژه فارسی سره