جدول جو
جدول جو

معنی احیا - جستجوی لغت در جدول جو

احیا
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندانها
تصویری از احیا
تصویر احیا
فرهنگ لغت هوشیار
احیا
(پسرانه)
زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء
تصویری از احیا
تصویر احیا
فرهنگ نامهای ایرانی
احیا
کاهش
تصویری از احیا
تصویر احیا
فرهنگ واژه فارسی سره
احیا
Reanimation
تصویری از احیا
تصویر احیا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
احیا
реанимация
دیکشنری فارسی به روسی
احیا
Wiederbelebung
دیکشنری فارسی به آلمانی
احیا
реанімація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
احیا
reanimacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
احیا
复苏
دیکشنری فارسی به چینی
احیا
reanimação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
احیا
rianimazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
احیا
reanimación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
احیا
réanimation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
احیا
reanimatie
دیکشنری فارسی به هلندی
احیا
การชุบชีวิต
دیکشنری فارسی به تایلندی
احیا
reanimasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
احیا
اقتضابٌ
دیکشنری فارسی به عربی
احیا
पुनर्जीवन
دیکشنری فارسی به هندی
احیا
החייאה
دیکشنری فارسی به عبری
احیا
蘇生
دیکشنری فارسی به ژاپنی
احیا
소생
دیکشنری فارسی به کره ای
احیا
yeniden canlandırma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
احیا
uhuishaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
احیا
পুনর্জীবন
دیکشنری فارسی به بنگالی
احیا
احیاء
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
فرهنگ لغت هوشیار
زنده شدن، نو جان شدن، جان گرفتن، جمع حی، زندگان، قبیله ها خاندانها. زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، شب را بعبادت گذرانیدن، زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیاء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
زندگان، زنده داری، زنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
حی ها، زندگان، جمع واژۀ حی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیان
تصویر احیان
حین ها، وقتها، هنگامها، روزگاران، جمع واژۀ حین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
رونق دادن، شب زنده داری کردن، شب را به عبادت گذراندن، در تشیع، هر یک از شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان که در آن شب زنده داری و عبادت می کنند، شب قدر، در علم شیمی ترکیب شدن جسم با هیدروژن، در کشاورزی آباد کردن زمین کشاورزی، کنایه از بهبود بخشیدن حال یا وضع کسی یا چیزی، زنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
((اَ))
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
((اِ))
زنده کردن، آباد کردن زمین، شب را به عبادت گذرانیدن، شب زنده داری کردن، زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
Resuscitation, Revitalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی