جدول جو
جدول جو

معنی احیا

احیا(اَحْ)
بشرم تر.
- امثال:
احیا من بکر.
احیا من فتاه.
احیا من مخدره.
احیا من هدی.
اخیلیه درباره توبه ابن الحمیر گوید:
فتی کان احیا من فتاه حییه
و اجراء من لیث بخفان خادر.
(مجمعالأمثال میدانی).
، احیان ابل، خداوند وقت دوشیدن شتر ماده گردیدن، یا خداوند وقت آگاه گردانیدن برای دوشیده گردیدن آنان، رسیدن بوقت آنچه میخواهند کردن: احین القوم، حان لهم ما حاولوه، هلاک کردن: احانه اﷲ
لغت نامه دهخدا