جدول جو
جدول جو

معنی احمیماس - جستجوی لغت در جدول جو

احمیماس(عَ کَ کَ / کِ)
خشم گرفتن. بخشم رفتن. متغیر گردیدن، کینه ور شدن. (زوزنی). سخت کینه گرفتن، احناق زرع، از غلاف برآمدن و منتشر شدن خازهای خوشۀ زراعت، باریک کوهان و میان شدن. (تاج المصادر بیهقی). باریک شدن کوهان شتر، احناق حمار، باریک شدن و لاغر و نزار شدن خر اولاغ از بسیاری گشنی: احنق الحمار، احناق صلب، چسبیدن پشت بشکم و همچنین است: احناق سنام
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ مَ / مِ خوا / خا)
سیاه شدن، چنانکه شب و ابر، احناط رمث، سفید شدن و رسیدن و پخته شدن گیاه رمث، حنوط کردن مرده. حنوط پاشیدن بر میت، مردن (بصیغۀ مجهول). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ادمیماه
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ گُ تَ)
اذمیماه. بیهوش شدن. بیهوش گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ کَ / کِ)
بریدن
لغت نامه دهخدا
(عَ خوَرْ/ خُرْ)
سرخ شدن، احناش از، بازگردانیدن از
لغت نامه دهخدا
الخادم. لما توفی فلاطن سار (ارسطو) الی ارمیاس الخادم الوالی کان علی اترنوس ثم لما مات هذا الخادم رجع الی اثینس. (عیون الانباء ج 1 ص 54)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
رنگ پوست قرمز. (اقرب الموارد). حمره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باریشوع، یا علیمیای جادوگر، پیغمبر کاذبی بود. (قاموس کتاب مقدس ذیل الیماس و باریشوع)
لغت نامه دهخدا
در سریانی الماس است. رجوع به الماس و الجماهر بیرونی ص 92 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بخشم آوردن. (منتهی الارب) ، قضا و تقدیر کردن خدای تعالی چیزی را برای کسی، نزدیک شدن، حاضر آمدن، در اندوه انداختن، شستن خود را به آب گرم و به آب سرد، احمام ارض، تب ناک گردیدن زمین، تب دادن. (منتهی الارب). تب آوردن. (تاج المصادر) ، تب زده و بیمارغنج شدن، تقدیر شدن از سوی خدای تعالی، احمّه اﷲ، سیاه گردانید او را خدای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِنْ)
بر مساس و بسودن اندام قادر گردیدن زن و سودن، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمیرار
تصویر احمیرار
سرخرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایماس
تصویر ایماس
بر ماسیدن پر ماسیدن (دست مالیدن به چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار