پوست باز کردن از درخت تر تا خشک گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: امظظت العود الرطب، پوست باز کردم از آن تا خشک گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شیر خورانیدن کودک و شتر بچه را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیر دادن به کودک. (از اقرب الموارد)
پوست باز کردن از درخت تر تا خشک گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: امظظت العود الرطب، پوست باز کردم از آن تا خشک گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شیر خورانیدن کودک و شتر بچه را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیر دادن به کودک. (از اقرب الموارد)
ملازم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ملازم گرفتن و ملازم شدن. (مؤید الفضلاء). لازم بودن چیزی را. (منتهی الارب). مداومت کردن. لازم گرفتن و جدا نشدن از چیزی. ترک نکردن چیزی، و منه: الظوا بیاذاالجلال و الاکرام، یعنی لازم گیرید ذکریا ذاالجلال والاکرام را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
ملازم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ملازم گرفتن و ملازم شدن. (مؤید الفضلاء). لازم بودن چیزی را. (منتهی الارب). مداومت کردن. لازم گرفتن و جدا نشدن از چیزی. ترک نکردن چیزی، و منه: الظوا بیاذاالجلال و الاکرام، یعنی لازم گیرید ذکریا ذاالجلال والاکرام را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).