جدول جو
جدول جو

معنی احظاظ - جستجوی لغت در جدول جو

احظاظ
(عَ گُ تَ)
بابهره شدن. بخت مند گردیدن. (منتهی الارب). دولتی گشتن
لغت نامه دهخدا
احظاظ
بهره مندی، بختمندی
تصویری از احظاظ
تصویر احظاظ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِذْ ذِ)
پوست باز کردن از درخت تر تا خشک گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: امظظت العود الرطب، پوست باز کردم از آن تا خشک گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شیر خورانیدن کودک و شتر بچه را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیر دادن به کودک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دراز کردن شتر دم خود را. (منتهی الارب). اشظّ البعیر، مدّ ذنبه. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شظّ، بمعنی بقیۀ روز.
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
صاحب عظاظ گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اعظه اﷲ، صاحب عظاظ گرداند خدا او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد بیهوده گوی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
احفظاظ حیه، دمیدن مار
لغت نامه دهخدا
(عُ پَ رَ دَ / دِ)
بخشم آوردن. (زوزنی). و الاحفاظ لایکون الا بکلام قبیح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
تفضیل دادن بر. ترجیح نهادن بر. افزونی نهادن، احفار مهر، افتادن دندانهای ثنایا و رباعیات کرّه. (منتهی الارب) ، احفار کسی چاهی را، یاری دادن کسی را در کندن چاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ملازم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ملازم گرفتن و ملازم شدن. (مؤید الفضلاء). لازم بودن چیزی را. (منتهی الارب). مداومت کردن. لازم گرفتن و جدا نشدن از چیزی. ترک نکردن چیزی، و منه: الظوا بیاذاالجلال و الاکرام، یعنی لازم گیرید ذکریا ذاالجلال والاکرام را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(شَهَْ وَ کُ)
سرکشی کردن. تکبر نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حظ. (منتهی الارب). رجوع به حظ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ظِنْ)
احاظی. جمع واژۀ حظّ. جج حظی. و این جمع غیرقیاسی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از احظار
تصویر احظار
آغل سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاظ
تصویر احاظ
جمع حظ، بخش ها بهره ها
فرهنگ لغت هوشیار