جدول جو
جدول جو

معنی احضار - جستجوی لغت در جدول جو

احضار
فراخواندن
تصویری از احضار
تصویر احضار
فرهنگ لغت هوشیار
احضار
فراخوانی، فراخوان، خواندن
تصویری از احضار
تصویر احضار
فرهنگ واژه فارسی سره
احضار
حاضر کردن، به حضور خواستن، فراخواندن
احضار ارواح: فراخواندن روح های مردگان به وسیلۀ کسانی که مدعی هستند می توانند روح شخص مرده را حاضر کنند و از او پرسش هایی کنند
تصویری از احضار
تصویر احضار
فرهنگ فارسی عمید
احضار
((اِ))
حاضر آوردن، فراخواندن، به حضور خواستن
تصویری از احضار
تصویر احضار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احظار
تصویر احظار
آغل سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضان
تصویر احضان
جمع حضن، کناره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصار
تصویر احصار
شمردن، واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احرار
تصویر احرار
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتار
تصویر احتار
اندک دادن، استواربستن گره، خوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احبار
تصویر احبار
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
مرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوضار
تصویر اوضار
جمع وضر، ریم ها چرک ها، پسابها، ته کاسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن، کنایه از نهایت و نابودی چیز مثلاً رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احرار
تصویر احرار
گرماها، گرمی ها، جمع واژۀ حرّ، حرّ ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احبار
تصویر احبار
حبرها، عالم ها، دانشمند ها، پیشوایان روحانی و دانشمندان یهود، جمع واژۀ حبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احصار
تصویر احصار
محروم شدن و بازماندن از انجام عمل حج، به دلیل دشمن، بیماری، حبس و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محضار
تصویر محضار
تند دو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احرار
تصویر احرار
جمع حر، آزادان، آزادگان، ایرانیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
((اِ تِ))
حاضر شدن، فرا رسیدن هنگام مرگ، جان کندن، شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احبار
تصویر احبار
جمع حبر، دانشمندان، علما، پیشوایان روحانی یهود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احجار
تصویر احجار
حجر
احجار کریمه (ثمینه): سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و فیروزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضران، حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضرها، مقابل غایب ها، کسانی که در جایی حضور دارند، آماده ها، مهیاها، موجودها، شهرنشین ها، جمع واژۀ حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضار
تصویر حضار
((حُ ضّ))
جمع حاضر، حاضران در مجلس
فرهنگ فارسی معین
وافرانامه نامه ای که بوسیله آن کسی را بجایی فرا میخوانند، ورقه ایست که مستنطق خطاب بمتهم برای حضور یافتن نزد وی در ساعات معین صادر میکند و در صورت عدم حضور دستور جلب او را صادر مینماید احضاریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضارنامه
تصویر احضارنامه
احضاریه، دادخواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضار نامه
تصویر احضار نامه
وافرانامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضار مامور
تصویر احضار مامور
بازخواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضار کردن
تصویر احضار کردن
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضار فرمودن
تصویر احضار فرمودن
فرا خواندن، حاضر کردن، امر بحاضر شدن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضاریه
تصویر احضاریه
خواست برگ، پیداخواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احضار کردن
تصویر احضار کردن
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
فرهنگ واژه فارسی سره