- احضار
- فراخواندن
معنی احضار - جستجوی لغت در جدول جو
- احضار
- فراخوانی، فراخوان، خواندن
- احضار
- حاضر کردن، به حضور خواستن، فراخواندن
احضار ارواح: فراخواندن روح های مردگان به وسیلۀ کسانی که مدعی هستند می توانند روح شخص مرده را حاضر کنند و از او پرسش هایی کنند
- احضار ((اِ))
- حاضر آوردن، فراخواندن، به حضور خواستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آغل سازی
جمع حضن، کناره ها
شمردن، واداشتن
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
جمع حجر، سنگها
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
اندک دادن، استواربستن گره، خوراندن
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
جمع وضر، ریم ها چرک ها، پسابها، ته کاسه ها
حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن، کنایه از نهایت و نابودی چیز مثلاً رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود
گرماها، گرمی ها، جمع واژۀ حرّ، حرّ ها
حبرها، عالم ها، دانشمند ها، پیشوایان روحانی و دانشمندان یهود، جمع واژۀ حبر
محروم شدن و بازماندن از انجام عمل حج، به دلیل دشمن، بیماری، حبس و مانند آن
تند دو
جمع حر، آزادان، آزادگان، ایرانیان
جمع حجر، سنگ ها
جمع حبر، دانشمندان، علما، پیشوایان روحانی یهود
حجر
احجار کریمه (ثمینه): سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و فیروزه
احجار کریمه (ثمینه): سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و فیروزه
حاضران، حاضرین
حاضرها، مقابل غایب ها، کسانی که در جایی حضور دارند، آماده ها، مهیاها، موجودها، شهرنشین ها، جمع واژۀ حاضر
وافرانامه نامه ای که بوسیله آن کسی را بجایی فرا میخوانند، ورقه ایست که مستنطق خطاب بمتهم برای حضور یافتن نزد وی در ساعات معین صادر میکند و در صورت عدم حضور دستور جلب او را صادر مینماید احضاریه
احضاریه، دادخواست
وافرانامه
بازخواندن
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
فرا خواندن، حاضر کردن، امر بحاضر شدن دادن
خواست برگ، پیداخواست
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن