جدول جو
جدول جو

معنی احدیداق - جستجوی لغت در جدول جو

احدیداق(طَ)
احاطه کردن. (منتهی الارب). گرد برآمدن چیزی را، احذال حرّ چشم را، حاذله کردن گرما چشم را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احداق
تصویر احداق
حدقه ها، سیاهی های چشم، مردمک های چشم، کاسۀ چشم ها، جمع واژۀ حدقه
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
بسیارقطره گردیدن باران. (ناظم الاطباء). بمعنی اغداق است. (منتهی الارب). بسیار شدن قطره های باران. (از اقرب الموارد). رجوع به اغداق شود، پر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن ظرف: اغرض الاناء، ملاه . (از اقرب الموارد) ، به پیشبند بستن ناقه را. (منتهی الارب) (از آنندراج). بستن ناقه را به پیشبند آن: اغرض الناقه، شدها بالغرضه. (ازاقرب الموارد). تنگ بر اشتر بستن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ بر ستور بستن. (المصادر زوزنی) ، تنگدل کردن و بستوه آمدن. (آنندراج). تنگدل ساختن: اغرض فلاناً، ضجره. (از اقرب الموارد). تنگدل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، بهدف زدن: اغرض الغرض، اصابه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
کوزپشت گردیدن. (منتهی الارب). کوژی. دوتائی. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ اَ)
آزمند گشن شدن مادیان و جز آن. ایداق. (تاج المصادر بیهقی). نر خواستن ماده خر و اسب مادیان. آزمند گشن گردیدن ماده اسب و مانند آن. (منتهی الارب) ، بر رأی و دانش خود تکیه کردن، راست ایستادن
لغت نامه دهخدا
(اُ)
تمام رسیدن و دراز گردیدن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دراز شدن و بکمال رسیدن موی. و منه: قامت ترائیک مغدودنا. (از اقرب الموارد). دراز شدن موی. (المصادر زوزنی) ، جمع واژۀ غرض، بمعنی نشانۀ تیر و خواست و آهنگ. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود، مأخوذ از تازی. غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ها و فائده ها. (ناظم الاطباء) : رسولی باید فرستاد و نامه ای نبشت بحضرت تا به اغراض وی واقف گردیم و آنچه رای واجب کند بفرمائیم. (تاریخ بیهقی ص 558). امیر گفت اغراض دیگر است. (تاریخ بیهقی ص 454). چون اغراض حاصل شد لشکرهای ما از آب بگذردو دست با لشکرهای سلطان یکی کنند و آتش این فتنه نشانده آید. (تاریخ بیهقی ص 519). چون دستوری یابد آن را عرض کند و مشافهۀ دیگر است با وی در بابی مهم تر که اگر اندر آن باب سخن نرود، عرضه نکند و پس اگر رود، ناچار عرضه کند تا اغراض بحاصل شود. (تاریخ بیهقی ص 209). فکر اصحاب اغراض... بی اثر نباشد. (کلیله و دمنه). آن چهار که مطلوبست بدین اغراض و بجز آن نتوانند رسید، کسب مال است از وجهی پسندیده. (کلیله و دمنه). و عاقل باید که در فاتحت کارها نهایت اغراض خویش پیش چشم دارد. (کلیله و دمنه). و مقرر است که دوستی تو با من ازبرای این اغراض بود. (کلیله و دمنه).
- اغراض شخصی، مقاصد شخصی.
- اغراض نفسانی، آرزو و خواهشی که از روی هوا و خواهش نفس باشد. (ناظم الاطباء).
، در تداول امروز، دشمنی ها. قصدهای بد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیوسته ریخته شدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (نشوء اللغه ص 126)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حدیده. (منتهی الارب). رجوع به حدیده شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
دمیده گردیدن. (یادداشت مؤلف). دمیده گردیدن شکم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انتفاخ. (از اقرب الموارد). یقال: انداق بطنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
گردچیزی درآمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). احاطه کردن، رگی است در ذراع، شدت و سختی، بر یک جانب راه رونده، هر حیوان که یک خصیه داشته باشد، چپه دست. مؤنث: حدباء. (منتهی الارب). ج، حدب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حدقه. سیاهیهای چشم. (منتهی الارب). مردمکهای چشم. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
احادیا. بیونانی افعی است. (فهرست مخزن الأدویه). و در تحفۀ حکیم مؤمن احیدیا و احادیا آمده است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ لَ)
باریدن آسمان، (از ’ودق’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحدیدات
تصویر تحدیدات
جمع تحدید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حدقه، مردمکها سیاهی های چشم، جمع حدقه. سیاهی های چشم مردمکهای چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احداق
تصویر احداق
جمع حدقه، سیاهی های چشم، مردمک های چشم
فرهنگ فارسی معین