جدول جو
جدول جو

معنی اغدیداق

اغدیداق(اُ)
بسیارقطره گردیدن باران. (ناظم الاطباء). بمعنی اغداق است. (منتهی الارب). بسیار شدن قطره های باران. (از اقرب الموارد). رجوع به اغداق شود، پر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن ظرف: اغرض الاناء، ملاه . (از اقرب الموارد) ، به پیشبند بستن ناقه را. (منتهی الارب) (از آنندراج). بستن ناقه را به پیشبند آن: اغرض الناقه، شدها بالغرضه. (ازاقرب الموارد). تنگ بر اشتر بستن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ بر ستور بستن. (المصادر زوزنی) ، تنگدل کردن و بستوه آمدن. (آنندراج). تنگدل ساختن: اغرض فلاناً، ضجره. (از اقرب الموارد). تنگدل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، بهدف زدن: اغرض الغرض، اصابه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا