جدول جو
جدول جو

معنی احتثاث - جستجوی لغت در جدول جو

احتثاث(صَ)
برانگیختن بر، احتجان مال، فراهم آوردن و گردکردن مال را. برای خود گرفتن و پنهان کردن آن را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجتثاث
تصویر اجتثاث
از بن بریدن، از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، قلع، اقلاع، بتر، اقتلاع
فرهنگ فارسی عمید
(صُ)
کشت کردن. (حبیش تفلیسی) (تاج المصادر). حرث. کشاورزی کردن. کشاورزی.
لغت نامه دهخدا
(طَ خوا / خا)
برافژولیدن بر. برانگیختن بر
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ پَ زَ)
از بن برکندن. (تاج المصادر) (زوزنی). برکندن. بریدن. از بن بریدن. (زوزنی). بیخ بر کردن. استیصال
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
قهر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ماافتثوا (مجهولاً) ، ماقهروا ولاذللوا. (اقرب الموارد) ، دادن زن مالی را بشوی خود تا رهایی یابد با طلاق گرفتن. (از اقرب الموارد). دادن مالی بشوی طلاق را. (یادداشت مؤلف) ، تحامی کردن و انزوا گزیدن از چیزی. یقال: افتدی منه بکذا، تحاماه و انزوی عنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِقَ / قِ بَ)
شرم داشتن. احتشام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به گیاه بهار رسیدن ستور: اغتث الخیل، به گیاه بهار رسید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیز کم یافتن ستور از بهار: اغتثت الخیل، اصابت من الربیع ای نالت منه شیئاً قلیلا. (اقرب الموارد) ، سیر نخوردن گوسپند آب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیراب ناشدن شتر: اغتل البعیر، لم یقض ریه. غلّه. (از اقرب الموارد) ، شراب خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوشیدن شراب: اغتل الشراب، شربه. (از اقرب الموارد) ، جامه پوشیدن زیر جامۀ دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لباسی زیر لباس دیگر پوشیدن: اغتل الثوب، لبسه تحت الثیاب. (از اقرب الموارد) ، غلل زده گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیماری غلل و غلاله پیدا کردن گوسفند: اغتل الغنم، اخذها داء الغلل و الغلاله. (از اقرب الموارد) ، غالیه مالیدن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوشبوی ساختن با غالیه: اغتل فلان بالغالیه، تطیب بها. (از اقرب الموارد) ، برگرفتن غلات مزرعه را: اغتل الضیعه، اخذ غلتها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ فَ)
از بیخ کندن، بی سؤال بخشیدن. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) ، دیدن و ملاقات کردن. (از متن اللغه) ، پیش آمدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
فراهم آوردن. (منتهی الارب). جمع. جمع کردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتراف
تصویر احتراف
پیشه داری پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاف
تصویر احتجاف
خودداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتداد
تصویر احتداد
خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتدام
تصویر احتدام
بر افروختگی، تافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراب
تصویر احتراب
ستیزیدن نبردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
پرهیز کردن، پرهیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراس
تصویر احتراس
خود پاسداری، کش رفتن دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراص
تصویر احتراص
به آزخواهی: (آز حرص) آزبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراق
تصویر احتراق
آتش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احترام
تصویر احترام
حرمت داشتن، پاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتزاز
تصویر احتزاز
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
شمار کردن وآزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ بریدن از بیخ کندن بن کنی از بیخ و بن بر کندن بریدن از بن بریدن بیخ بر کردن استیصال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتحاث
تصویر ابتحاث
بحث، جستن، تفحص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاث
تصویر ابتعاث
نشر، برانگیختن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتثاث
تصویر ارتثاث
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراث
تصویر احتراث
کشاورزی کشتکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتثاث
تصویر اجتثاث
((اِ تِ))
از بیخ و بن برکندن، بریدن، از بن بریدن، بیخ بر کردن، استیصال
فرهنگ فارسی معین